ং 42 ೈ𓂃End 2✧࿐

1.1K 259 72
                                    

Health is the greatest wealth
Love is the most precious jewel and laughter is the best cure.

سلامتی بزرگترین ثروت است.
عشق با ارزشترین جواهر است و خندیدن بهترین درمان است.

─═इई 🍃🌼🍃ईइ═──═इई 🍃🌼🍃ईइ═─

با خستگی دستی روی گردنش کشید و با لمس مارکش، بی‌اراده‌ لبخندی زد. کوله‌اش رو کنار بالا انداخت و از آسانسور پیاده شد. امروز رو استثنائا مجبور شده بود که بیشتر بیمارستان بمونه. به شدت کار کرده بود و کلی انرژی ازدست داده بود ولی فکر کردن به اینکه آلفای جذابش الان توی خونه منتظر اونه، برای اینکه خستگی از تنش فرار کنه، کافی بود. البته بخش دیگه‌اش رو هم مدیون دوش فرومون آلفا بود! چانیول رسما صبح‌ها کلی از فرومون‌هاش رو روی اون خالی می‌کرد و تا ساعت‌ها ممکن بود حتی بقیه فکر کنند یک آلفاست! البته بعد از چند سال حالا دیگه همگی می‌دونست که پاتولوژیست جوان فقط آلفای خیلی حساسی داره! یکم بیشتر از خیلی!!!

زنگ در رو با وجود داشتن کلید فشرد و طولی نکشید که در خونه باز بشه و بلافاصله اول فرومون‌های چانیول رو حس کنه و بعد گرمای آغوشش رو! مرد بزرگتر تنگ امگاش رو به خودش فشرد و بوسه‌ای روی گردنش کاشت تا آروم بشه. ریه‌هاش رو از عطر دل‌انگیز امگا پر کرد و درحالیکه هنوز بکهیون بین بازوهاش بود، قدمی به عقب برداشت و در رو بست.

"+ گاهی حس می‌کنم به قدری بهت وابسته شدم که باید حرفی که توی رستوان بهم زدی رو عملی کنم! شکوفه‌ی پرتقالم...با من چی کار کردی که چند ساعت کوتاه انقدر باعث میشه بهم بریزم؟"

لحن چانیول به خوبی خبر از احوال دگرگون قلبش می‌داد. آلفای عسلی عزیزش به معنای واقعی کلمه تماما توی عشق به اون حل شده بود. شاید هم بهتر بود اینطور بگه که همسرش براش شده بود یک عضو حیاتی‌تر از قلب و مغز! بکهیون کمی با دست‌هاش فشاری به سینه‌ی همسرش وارد کرد. در حد اینکه بتونه صورتش رو ببینه، عقب کشید و با ایستادن روی پنجه‌هاش، بوسه‌ای به لب‌های آلفاش زد.

"- اگه از من می‌پرسیدی باهات چی کار کردم بهت می‌گفتم که عاشقت کردم...توی عشق حلت کردم ولی می‌دونی قاطی این عشق یکم سکوت هم زدم! می‌دونی چرا؟ چون وقتی همه جا ساکت بشه تازه اون موقع است که صداهایی نشنیدی رو می‌شنویم...مثل صدای قلب عاشق من و تو!"

جادوی کلمات با چشم‌هاش؟ لحنش دیوونه کننده‌تر بود یا برق نگاهش؟ هرچی که بود چانیول صدای قلب‌های عاشق خودشون رو می‌شنید. فریاد زوزه‌ی عاشقتم گرگش رو می‌شنید. لابه‌لای فرومون‌های آرامش امگاش، مدهوش شده و دلباخته به بین اون مژه‌های که به آرومی با پلک زدن همسرش حرکت کردند، لب‌هاش رو روی لب‌هایی که حکم مالکیتش رو سال‌ها بود روش مهر کرده بود، کوبید.

دست‌هاش روی تن بکهیون نشست و لب‌هاش با حرص و عطشی زیادی هردو لب همسرش رو مکید. امگا وسط بوسه لبخندی زد و خواست عقب بکشه چون هم بو می‌داد و هم از بیمارستان اومده بود ولی مثل همیشه فرومون‌های تسلط همسرش این اجازه رو بهش نداد پس لب‌هاش رو فقط از هم فاصله داد تا آلفاش زبون سرکشش رو با فشار وارد دهنش کنه. ناله‌ی خفه و ریز بکهیون بین صدای بوسه‌ی خیس‌شون پیچید و چانیول حریصانه تن همسرش رو به دیوار کنار راهرو کوبید. دست به زیر رونش انداخت و با بالا کشیدن پاش، از لمس تن گرم و دهن گرم‌ترش با هم لذت برد ولی هم خودش و هم بکهیون می‌دونستند که هیچ‌چیز براشون گرم‌تر از حرف‌های عاشقانه‌ای که بی‌مقدمه و به‌علت زده میشه نیست.

The Silent Court of Perfumes (Completed)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt