ং 19 ೈ𓂃Pain✧࿐

860 295 21
                                    

Pain is the penalty for crossing boundaries As Risk is necessary to make better decisions.

درد تاوان عبور کردن از محدودیت‌ها است
همونطور که ریسک کردن برای گرفتن تصميمات بهتر لازم است.

─═इई 🍃🌼🍃ईइ═──═इई 🍃🌼🍃ईइ═─

صداهای خفه و محوی به گوش می‌رسید. انگار یک رکورد یا صدای ضبط شده رو پخش کرده باشند ولی خش‌های زیادش اجازه‌ی مشخص شدن و واضح بودن رو به کلمات و جملات نده. تک لامپ داخل اتاق روشن بود و صدای حرکت عقربه‌های ساعت خیلی واضح به گوش می‌رسید. سه تا صندلی و یک میز مربع شکل تنها اشیای داخل اتاق بازجویی بودند. بازپرس لی به دادستان خیره بود اما لوهان فقط در برابرش پلک می‌زد. لوهان خیلی خونسرد و به دور از استرسی که برای خارج کردن فلش داشت، حالا مقابل بازپرس نشسته بود و دست‌هاش رو جلوی سینه‌اش جمع کرده بود. به آرومی به چشم‌های خسته‌ی مرد نگاه می‌کرد و منتظر بود تا این داستان تموم بشه. اون خودش دادستان بود. با قوانین آشنایی داشت و می‌دونست چه حرف‌هایی نباید بزنه پس عملا بازپرس شانسی نداشت.

بازپرس لی هم کلافه لب‌هاش رو بهم فشرد و گفت:" دادستان لو بهتره با ما همکاری کنید...همین حالا شما مضنون شماره‌ی یک لیست هستید پس کار رو برای ما و خودتون سخت نکنید!"

لوهان سرش رو پایین انداخت تا پوزخندش مشخص نشه. مضنون؟ اینجا نه اداره‌ی پلیس بود و نه چیزی به پلیس گزارش شده بود. یکی از اتاق‌ها رو برای بازپرسی آماده کرده بودند و بعد تمام افراد دادستانی رو به نوبت مورد بازجویی قرار می‌دادند. مرد مقابلش هم از افراد دادستانی بود! ریسک آگاهی دادن به نیروهای دیگه بالا بود و افراد دادستانی قصد داشتند خودشون این مشکل رو حل کنند تا هم آبروشون در برابر بقیه حفظ بشه و هم اگه موضوع خیلی خاص شد، توانایی پنهان کردن مسائل رو داشته باشند.

لوهان دست‌هاش رو از جلوی سینه‌اش باز کرد و توی هم گره زد. مشت درست شده رو روی میز گذاشت و با تمسخر ابرویی بالا انداخت. گلوش رو بخاطر سکوت طولانی مدت صاف کرد و بعد با کمی تمسخر جواب دادستان رو داد:" مضنون؟ نه مدرکی هست و نه پلیسی...فکر نمی‌کنید که دارید از حد خودتون عبور می‌کنید؟ تهمت زدن به یک مقام قضایی خودش جرم محسوب میشه!"

لی کلافه پلک‌هاش رو بهم فشرد تا فحش نده. مزخرف‌ترین بازجویی عمرش بود. آخه چطور توقع داشتند که بتونه از یک دادستان بازجویی کنه و به نتیجه برسه؟ پلک‌هاش رو از هم فاصله داد و اون هم یه تقلید از لوهان خودش رو روی میز جلوتر کشید تا با تسلط بیشتری حرفش رو بزنه:" من کاملا متوجه‌ام دادستان لو اما...همکاران شما شهادت دادن که با عجله ساختمون رو ترک کردید...وقتی خواستن جلوتون رو بگیرن مقاومت کردید و آقای اوه گفتن خیلی نگران و آشفته به نظر می‌رسیدید...درسته که پلیسی در کار نیست اما اگه مسئله حل نشه باید گزارش بهشون داده بشه و شما بعنوان اولین متهم معرفی خواهید شد"

The Silent Court of Perfumes (Completed)Where stories live. Discover now