Chapter 9

241 51 68
                                    

فصل ۹

این چپتر اسمات داره. لطفا با‌ آگاهی بخونیدش.

زمان حال ـ پایین‌شهر لندن ـ سنت گیلز روکری

دوباره بررسی کردن امنیت منطقه وقت تلف کردن به نظر می‌رسید اما بکهیون حساسیت بالایی نسبت به جاناتان ویلسون و معشوقه‌ی قبلی رهبرش نشون می‌داد. اکثریت اعضا اینطور استنباط می‌کردن که رهبرشون ممکنه ضعف عاطفی از خودش نشون بده و موقعیت منطقه و کل سنت‌گیلز رو به خطر بندازه. بعد اتمام جلسه و برنامه‌ریزی خودکشی پنجاه‌روزه‌ی وزیر امور خارجه‌ی بریتانیا، اعضای اتاق فکر سراسیمه به سمت مرز فنس‌های الکتریکی حرکت کردن.

یک نوع واکنش دفاعی کاملا نرمال از نظر بکهیون. از نظر رهبر سنت گیلز، حساسیت به خرج دادن سر این موضوع بی‌دلیل بود و قبلا بهش رسیدگی شده بود.

کروزرها پشت فنس‌ها پارک شدن و پانزده‌نفر با کلت‌های سبک و بی‌صدا به طرفین فنس‌ها دویدن. یک بررسی ساده نباید انقدر متشنج می‌شد اما بکهیون به شنودها مشکوک شده بود. در حیطه‌ی کاری‌اش می‌دونست جاسوس‌ها در اولین بند به شنودها دست درازی می‌کنن.

بررسی تیم در سمت شرق و غرب ادامه داشت. در پشت مرز، هیچ اثری از شنودهای کار گذاشته شده در زیر خاک مرز وجود نداشت. فلزیاب‌ها چیز به خصوصی پیدا نکرده بودن. بکهیون با وسواس پایین فنس‌ها رو بررسی می‌کرد و چانیول مثل درمونده‌ها به دوست پسر شکاکش زل زده بود.

رهبر پارک نهایتا به ناچار به باقی تیمش ملحق شد و فلزیاب و چراغ قوه‌اش رو روی زمین انداخت چون از رادارهای هوایی گزارشی نگرفته بود. دسته‌ی فلزیاب تنها در چند قدمی خروجی مرز فنس‌دار صدا داد. چانیول محتاطانه به زمین خیره شد و روی شیء فلزی میون چمن‌ها نور انداخت. خم شد و ایرپاد رو با نایلون مشبک داخل جیبش برداشت و سعی کرد با دقت مارک روش رو بخونه. به نظر می‌رسید یه ایرپاد سفارشی باشه. اما براش جای سؤال بود که ایرپاد در پشت فنس‌ها چی‌کار می‌کنه.

«جرج؟ بکهیون؟»

بکهیون فوری دست یافته‌ی خودش رو داخل جیبش مخفی کرد و به سمت چانیول دوید. نفس‌زنان ایستاد و با دقت به ایرپاد نگریست. ایده‌ی قاطعانه‌ای درباره‌ی صاحب ایرپاد نداشت اما فرضیه‌ی جالبی داشت. کیسه‌ی مشبک رو از چانیول گرفت و ادعا کرد: «وقتی داشتم دوربین‌های امنیتی اینجارو طی چند روز پیش بررسی می‌کردم متوجه شدم جاناتان طی درگیری کوتاهی که با سربازهای سیاه داشته، سعی کرده از در فنس عبور کنه. حتما طی درگیری ایرپادش اینجا افتاده. قطعا هم یه شناسه‌ی مشخص برای گزارش دادن موقعیت اینجا داشته. با همه‌ی این‌ها باز هم بهش اعتماد داری؟»

چانیول با لجاجت نگاهش رو از بکهیون گرفت. درست بود که درگیری و افتادن ایرپاد به قبل مذاکره مربوط می‌شد. اما جاناتان چیزی از گم‌کردن ایرپادش بهش نگفته بود و ادعا کرده بود که تمام وسایل ارتباطی و پل‌هاش توسط افراد پایگاه تصرف و قطع شده. کیسه‌ی مشبک رو کف دست بکهیون رها کرد و برای بیان درخواستش بهش خیره شد: «لطفا بهش رسیدگی کن.»

QuixoticWhere stories live. Discover now