فصل ۱۸
بهار ۲۰۲۱ - پایگاه سنتگیلز روکری
گذر دقیقهها به کندترین شکل ممکن برای بکهیون پیش میرفت اگرچه این امر غیرمنطقی به نظر میرسید، اما حقیقت همین بود. وقتی کیتلین توی تمرینات تدافعیاش داخل باشگاه بهش گفته بود که خوابش قراره کمتر از حالت عادی بشه باور نکرده بود اما حالا همهچیز قابل باور به نظر میرسید.
سرباز خسته نمیتونست به خواب بره. نه با وجود هشدار صفحهی دیجیتالی که دربارهی شمار بیست و یکمین روز موبینگ گزارش میداد. بکهیون گیج بود. پایگاهی با چنین تسلیهاتی نظامی گزارش موبینگ داخل اتاقهاش داشت؟ بکهیون در دورههایی که دیده بود کمابیش با مفهوم موبینگ آشنا بود اما بیشتر حس میکرد شبیه یک ایدهی بچگانهست. چرا چنین پایگاهی باید موبینگ به راه بندازه؟ چه کسی مورد هدفشونه که با چنین روش بچگانهای دارن از طریق شبکههای مجازی قربانیاش میکنن؟
به نظر بکهیون این فقط یه گزارش ساده نبود. نمیدونست فقط داخل اتاق خودش وجود داره یا همه ازش اطلاع دارن.
هنگامی که به بدن کرخت و بیجونش تکونی داد، سعی کرد به مانیتور روی میز کاری اتاقش نگاه نکنه. صداهای عجیبی ازش میشنید. صداهایی شبیه به گزارشی که از توی رادیو شنیده میشه.
در اتاقها شنودی در کار نبود در نتیجه گزارش منطقهی پایگاه و سنتگیلز اینطوری به گوش سربازها میرسید.
صدای رادارهای منطقه دومین چیز آزاردهندهای بود که خواب بکهیون رو بهم میزد. مرد بیچاره جدا هیچایدهای نداشت چطور میتونه برای فردا انرژی لازم رو کسب کنه. چون روز اولش توی پایگاه زیاد جالب نبود. البته نمیشد بگه در حد غیرمطلوب و آزاردهندهای پیش رفت. اولین جلسهی رواندرمانیاش رو گذروند، با آزمایشگاه و انبار مهمات و اتاقهای تمرین و طرحنویسی اعضای اتاق فکر آشنا شد و چند توضیح مفصل از چانیول دربارهی عدم دسترسی هیچکشوری به سیستم امنیتی پایگاه شنید.
بکهیون دربارهی اتاق هکرها کنجکاو بود اما به خوبی میتونست پیشبینی کنه چه چیزی در حال رخ دادن در اون اتاقه. مشخصا تمام موبینگها توی اونجا صورت میگرفت و برای رهبر سنتگیلز اون اتاق مثل کلیدی طلایی بود که به کسی اجازهی دسترسی بهش رو نمیداد. البته تنها سربازهای نقرهای بهش دسترسی داشتن و این مسئله بکهیون رو ترغیب میکرد برای رد کردن اولین مرحلهی اتاق فکر، فرم پر کنه و مطالعهی جدیتر و بیشتری دربارهی مفاهیم فلسفی و سیاسی در طی روز داشته باشه.
میل کنجکاویاش مثل تشنهای بود که وحشیانه به دنبال آب و غذا می دوه. این میل تشنه فراموش کرد بود برای چه چیز اینجاست. با چنین تشکیلاتی و سیستمی امنیتی محال بود بکهیون بتونه ذرهای به آسیب رسوندن به رهبر پارک فکر کنه. با این حال، تنها طرحریزی منطقیای که توی ذهنش برای آسیب رسوندن به رهبر پارک داشت، روز عملیات در لندن بود. ترسی از این نداشت باز به اون بالاشهر برگرده. قرار بود مامورین با ونهای باربری کالا مثل همیشه وارد رود تیمز و اسکلهاش بشن و در اونجا برای قدم بعدی مستقر.
![](https://img.wattpad.com/cover/317358308-288-k144376.jpg)
YOU ARE READING
Quixotic
Mystery / Thrillerبهش میگفتن کیشوتیک! یک مرد آرمانگرا و خیالپرداز که رهبر پایینشهریهای لندن شده بود. مردی که دست به جنایت زد تا عدالت رو با چنگ و دندون حفظ کنه. اون آرمانشهری ساخته که مردمش هنوز برای دسترسی به منابع طبیعی و انسانی به بالاشهریها نیازمندن. رهبر پا...