2 : خوش شانس ترین زوج

1.2K 183 22
                                    

گاهی برای آدم تعجب آوره اینکه چطور بعضی زندگیها انقدر بی دغدغه و ساده پیش میرن مثل اینه که مشکلات این جرعتو ندارن تا یه سرک تو زندگی این آدما بکشن و بعضی چیزا رو سخت تر یا حتا خراب کنن.

اما نمیشه از هیچ چیز صد درصد مطمعن شد و زندگی پر از شگفتیه نه؟؟!!
.
.
.
.
یه صبح یکشنبه س و همه چیز آرومه. زوج برینزی با خیال راحت در حال صبحونه خوردن توی آشپزخونهء خونه ی بزرگ و گرم و نرمشونن. با خوشحالی برای همدیگه لقمه میگیرن و خاطراتشونو برای همدیگه زنده میکنن و با به یادآوردن خاطرات بامزشون ریز ریز میخندن و از زندگی -بطور مسخره واری- رمانتیکشون احساس رضایت کامل دارن .

دختر بزرگتر، بروک ( Brooke) با عشق به دوست دخترش لینزی(Linzie) که امروز به طرز عجیبی خوشگل به نظر میرسه نگاه میکنه و به این فکر میکنه که برای دیدن همچین صحنه ی زیبایی روبروش چه کار خیلی خوبی انجام داده که حالا داره پاداششو میگیره!! و نمیتونه از فکر کردن به کار خیلی مهمی که میخاد امشب انجام بده تا دوست دخترشو برای همیشه مال خودش بکنه، دست بکشه.

و خب لینزی هم به چیز خیلی متفاوتی فکر نمیکنه و احساس میکنه سختایی که توی این راه تحمل کرده، همش ارزش اینو داشته که حالا عشق زندگیشو روی صندلی روبروییش ببینه.

خب درسته. زندگی اونا خیلی الان راحته ولی خب مطمعناً همیشه براشون اینطور نبوده و اونا هم باید برای رسیدن به همچین زندگی تلاش میکردن؛ تلاش هم کردن واسه همینه که الان از این وضعیت خیلی راضین.

اونا تقریباً هفت ساله که با همن و غیر از چندین دعوای جزئی که داشتن و چند ماه جدایی تو رابطشون که البته فقط عشقشون نسبت به همو بیشتر کرد، هیچ اتفاق مهم دیگه ای نبوده که بخاد رابطشونو تو خطر بندازه یا حتا سست کنه (تا این حد:/) همه ی این چیزای جزئی باعث شدن تا رابطشون از نظر زمانی هفت سال باشه ولی از نظر احساسی مثل اینه که چندین و چند ساله که با هم زندگی کردن.

خب امروز سالگرد هفتمین سالیه که اون دوتا با همن و برای همین بروک خیلی هیجان زدس که اینکارو امروز انجام بده چون اون همیشه علاقه ی خاصی به عدد هفت داشته بنابرین میخاد هفتمین سالگردشون هم یه چیز خاص باشه.

گاهی وقتا تصورش برا هردوشون سخته. هفت سال پر از عشق و محبت و خالی از دروغ و خیانت. بعضی وقتا فک میکنن اینی که توش زندگی میکنن یه قصه ی پریانه نه دنیای واقعی.

خب درسته که خانواده هاشون هیچوقت رابطشونو جدی نگرفتن و حتا هردوشونو از حمایت مالی محروم کردن اونم وقتی که هیچکدوم هنوز کامل نتونسته بودن روی پای خودشون بایستن؛ اما اونا هردو گفتن "گور باباشون" و خودشون یه زندگی جدید دست و پا کردن و حالا هردو کار خوب با درآمد خیلی مناسب دارن و همچنین دوستایی دارن که مثل مادر و پدراشون فکر نمیکنن که"هم خودشون و هم رابطشون مثل نجاست میمونن و حتا حق زندگی ندارن" دوستاشون هم مثل خودشونن بنابرین همیشه هوای هم دیگرو دارن و بخاطر همیناس که برینزی فک میکنن خوش شانس ترین زوج روی زمینن.

خب شایدم خیلی اشتباه فک میکنن و نیستن؟؟؟!!!!.......

________________________

دوستان احساس میکنم خیلی افتضاحه:(
لطفن حمایت کنین که بتونم ادامه بدم :)
Enjoy!
-Yamna-

Waves [LGBT]Where stories live. Discover now