نیکولای دستاشو چند بار جلوی نوا که به یه جای نامعلوم زل زده بود تکون میدهنو_ ه-ها ؟
نیک_ پسر کجا رفتی ؟؟! چی شده ؟
نیکولای و نوا صبح روز بعد پیش هم بیدار شدن، در حالیکه سر نوا هنوز روی سینهی نیکولای بود و نیکولای هم یه دستش دور نوا و دست دیگهاش توی موهاش بود .
نوا از اتاق رفت تا هرکدوم به کار خودشون برسن و حالا یه روز گذشته بود و اونا پشت میز ناهار نشسته بودن .
ولی ، به نظر میومد نوا کاملاً توی یه دنیای دیگه سیر میکنه
نو_ ها ؟ هیچی ... دیروز ... دیروز خیلی عجیب بود
نوا یهویی صورتش رنگ عوض میکنه و به طرز نگران کنندهای سفید میشه
نیکولای ابروهاشو تو هم میبره و دستشو روی دست نوا که روی میزه میذاره
نیک_ هی ... باهام حرف بزن... چی شد ؟
نوا یکم به دستاشون نگاه میکنه و تو دلش لبخند میزنه
به اتافاقاتی که دیروز توی اتاق هتلش افتاده بود فکر میکنه و چشماشو واسه چند لحظه میبنده
نو_ نینو ... نینو ... اون -
نیک_ چی ؟ اون حالش خوبه نه ؟؟
نو_ آره ... فقط ... اون بهم گفت ... بهم گفت ددی
بعد از اینکه اینو میگه دوباره به دیروز برمیگرده
فلش بک
در اتاق زده میشه . نوا از جایی که روی تختش نشسته بود و از مجله های توی اتاق میخوند بلند میشه و میره تا در رو باز کنه
اونجا دو تا دوستاش رو میبینه؛ بروک و لینزی .
لبخند میزنه و دعوتشون میکنه تو که یهو نینو از هیچجا میپره بیرون و خودشو به پاهای نوا میچسبونه ... نوا با لبخند باعشق دستاشو لای موهای برادرش میبره تا اینکه اون به حرف میاد
نی_ دل ... دل نینو برات تنگ شده بود ددی
نوا احساس میکنه چشماش داره سیاهی میره و سرش گیج میره . به جای اینکه از بچه بپرسه اگه درست شنیده، به دوستاش نگاه میکنه .
بروک قیافهای خیلی شبیه به نوا داره ؛ درحالیکه لینزی داره با عشق و علاقهی خاصی به صحنهی روبروش نگاه میکنه .
صب کن ببینم ... الان برادر نوا بهش گفت ددی ؟؟؟
پایان فلشبک
نوا به زمان حال برمیگرده و با اطمینان کم به نیکولای نگاه میکنه که روبروش نشسته
نیکولای داره میخنده
![](https://img.wattpad.com/cover/102467483-288-k856492.jpg)
YOU ARE READING
Waves [LGBT]
Romance[ON HOLD] [Persian] It comes and goes in waves... Highest Rank : #2 in Romance