39 : داروها و آخرین نیکو

542 63 87
                                    

د.ا.د نیکولای

به زحمت و با بدبختی چشمامو باز میکنم .

دیشب چی شد؟

چشامو چند بار باز و بسته میکنم تا بتونم اطرافمو واضح ببینم . خب، اینجا که اتاق خودمه . ولی چطوری اومدم اینجا ؟

پاهامو از کنار تخت آویزون میکنم و چند لحظه همونجا میشینم . سرمو لای دستام میگیرم و سعی میکنم یکم از سردرد بدمو خوب کنم .

چشمم به گوشیم روی پاتختی میوفته . برش میدارم و میبینم کلی میس‌کال از کلاید دارم...چند تا هم پیام برام گذاشته . چشمامو دوباره میمالم تا ببینم چی نوشته .

From Clyde:

از دیشب چیزی یادت میاد؟؟

باید حرف بزنیم.

من رسوندمت خونتون پدرت خیلی نگران بود.

نیک جواب بده.

مهمه نیک باید بیای حرف بزنیم. هرموقع پیام‌هامو دیدی بیا بیمارستان سینت جونز تو خیابون پنجم. منتظرم.

پیام‌های اول رو با گیجی میخونم ولی وقتی چشمم به پیام آخر میخوره که درباره‌ی بیمارستان نوشته، تمام وجودمو ترس برمیداره. بنت که چیزیش نشده؟؟؟

سریع از تختم بیرون میام. پاهامو که زمین میذارم مجبور میشم دوباره بشینم چون سرم گیج میره.

سرمو محکم تو دستام میگیرم و سمت دستشویی میرم. به دیوار تکیه میدم و خودمو تو آینه نگاه میکنم.

پسر افتضاح شدم!!!

زیر چشمام گود افتاده و صورتم رنگ‌پریده‌ست. لبهام کمرنگ شدن و ترک دارن.

چرا درست یادم نمیاد دیشب چی شد؟!؟! یه لحظات خیلی مبهم یادم میاد اما فقط تا رسیدن توی کلاب و رقصیدن با کلاید بود....بعد اون چیز زیادی تو یادم نیست. امیدوارم گند بزرگی بالا نیاورده باشم.

بعد از اینکه یه آبی به دست و صورتم میزنم، سریع یه تیشرت و شلوار معمولی تنم میکنم و با دو از پله ها پایین میرم.

به آخرین پله که میرسم محکم به یکی میخورم که باعث میشه با یه صدای بنگ روی زمین بیوفته. سریع سرمو بالا میارم تا معذرت خواهی کنم و میبینم لوسی روی زمینه.

نیک_ هی هی خیلی معذرت میخوام لوسی...بیا بذار کمکت کنم...

دستمو براش دراز میکنم و اون با یه تشکر کوچک دستمو میگیره و بلند میشه.

لوسی_ تو دیشب کجا گذاشتی رفتی؟!؟! نگفتی نگران میشیم؟؟ پسر قیافه‌ی کلاید رو باید میدیدی حالش خیلی خراب بود‌.

سریع سرمو تکون میدم و از گونه‌ی لوسی میبوسمش و وقتی دارم از در بیرون میدوم یه خداحافظ داد میزنم و اون با خنده جواب میده.

Waves [LGBT]Where stories live. Discover now