27 : عملیات ناموفق مدیر و شنای اجباری

315 55 57
                                    


👆بالا عکس استخر . بخونین و متوجه میشین‌👆

نوا دیشب اصلاً نخوابیده بود . شاید به خاطر همینه که امروز صبح میخواد فقط بره و سرشو توی یه چاله دفن کنه و بمیره .

امروز روز چهارم موندن اون توی هتله .

اون الان باید نگران گرفتن اون کار باشه اما نمیتونه این کار رو بکنه . اون الان فعلاً فکرش پیش یه سری مسائل دیگه‌ست .

اون مسائل مربوط به یه مدیر ۲۱ ساله‌ی بلونده .

نوا هنوز نمیتونه اینو از ذهنش بیرون کنه که نیکولای قصد داشت اونو ببوسه

یه قسمتی از ذهنش بهش میگه اشتباه میکرده و اون اتفاقاً همچین قصدی نداشته ؛ اصلاً نیکولای چرا باید به نوا هرگونه علاقه‌ای داشته باشه ؟ از نظر نوا این مسخره‌ست .

اما چیزی که اون فکر اول رو ازش دور میکنه ؛ احساس خوبیه که از نزدیک بودن نیکولای به صورتش بهش دست داده بود .

نوا میدونه این درست نیست ، اون گذشته‌ی درستی نداره و حس نمیکنه بتونه با کسی وارد رابطه‌ای بشه که نیاز به یه تعهد داره . اون نباید به کسی دل ببنده . اون نمیتونه این کار رو انجام بده ... شرایطشو تو خودش نمیبینه ‌.

اما خب ، اون نمیتونه این رو انکار کنه که تو اون لحظه واقعاً آرزو میکرد که لبای اون پسر لبای خودشو لمس کنن . حالا که داره بهش فکر میکنه حتی داره از فکرش هم سرخ میشه .

شبی که بیدار مونده بود ، به حرف موریس هم فکر کرد .

در اینکه یه چیزی درباره‌ی اون دختر درست نیست، شکی وجود نداره . اما وقتی گفته بود به نیکولای نزدیک نشه ، اعتماد به نفسی تو صدا و صورتش بود که انگار از تجربه حرف میزنه .

ولی چیزی که هست اینه که ؛ نیکولای صراحتاً گفته گی‌ه پس موریس نمیتونه از تحربه‌ی خودش حرف زده باشه .

پس ، پشت حرفای موریس چه جریانی هست ؟

نوا از کلافگی سرشو به پشتی تخت میکوبه . اینا همه‌ی اون فکرایی بودن که شب بیدار نگه داشته بودنش و حالا هم دارن روز رو براش جهنم میکنن . عالیه .

با یه آه بلند از تخت دونفره‌ی بزرگش پایین میاد و از پنجره‌ی سرتاسری بزرگ به بیرون نگاه میکنه . آخرای پاییز توی نیویورک یکی از بهترین زمانای این شهره ‌. و صد البته زیباترین .

از توی جیب کتش یه سیگار درمیاره . اوه انتظارشو نداشتین نه ؟ خب ، زندگی نوا سخته ؛ بوده و هنوزم هست . اون به سیگار معتاد نیست ؛ به هیچ وجه . ولی وقتی افکارش درهم و برهمه به یه چیزی نیاز داره و اون چیز سیگاره ‌. خب مطمئناً یه سیگار تو یه هفته به مراتب بهتر از یه آبجوی الکلی اونم هرروزه .

سیگار رو روشن میکنه و اونو لای انگشتای ظریف و بلندش نگه میداره ، همچنان داره از پنجره بیرونو نگاه میکنه ، چیزی جز باکسرای آبی کمرنگش تنش نیست .

Waves [LGBT]Where stories live. Discover now