35 : بازگشت و دیداری با دکتر

327 56 46
                                    


یه آه بلند میکشه و در خونه رو باز میکنه . یه نگاه به اطراف میندازه ‌. همه‌جا تاریکه و بعید هم نیست چون ساعت ۱ شبه ‌.

ژاکتشو آویزون میکنه و ازونجایی که چشماش دید خوبی توی تاریکی دارن چراغی روشن نمیکنه ‌‌‌. وقتی در رو پشت سرش میبنده یه صدای کوچیک میشنوه

_ کلاید ؟

کلاید بدون اینکه سورپرایز بشه چشماشو یه لحظه محکم رو هم فشار میده و بعد آروم کفشاشو درمیاره و برمیگرده ‌.

تازه متوجه اندام عشقش میشه که اونجا روی مبل نشسته

بن_ سلام

کلاید فقط تصمیم میگیره چیزی نگه . کیفش رو روی چارپایه‌ی پشت کانتر میذاره و میره تا از توی یخچال یه آبجو برداره ‌

بن_ کجا بودی؟

بنت مشخصاً سریع دنبالش اومده بود، مثل یه پاپی که دنبال صاحبش راه میوفته

کلاید سرشو پایین نگه میداره و پشت کانتر میشینه ‌ یه آه که به نظرش هزارمین آه اون روزشه رو میکشه و یه قلپ از آبجوش میخوره

بن_ کلاید با تو ام !

همچنان جوابی نیست ‌

بن_ لعنتی با تو حرف میزنم جوابمو بده !!

شکستن صدای بنت تو قسمت آخر جمله‌اشِ که باعث میشه کلاید سرشو بالاخره بالا بیاره

چشمای اشکی و پردرد دو تا نامزد تو هم قفل میشن . هیچکدوم برای چند دقیقه نمیتونن حرف بزن و حتی نمیتونن نگاهاشونو از هم بگیرن

بن_ منو ببخش

کلاید صدای از روی طعنه درمیاره و سرشو تکون میده . پوزخند پردردش بیشتر از حد باور قلب بنت رو به درد میاره

بن_ کلاید چرا اینجوری میکنی ؟ گفتم ببخشید دیگه

بنت با بدبختی زیرلبی میگه و با یه هق‌هق گوش‌خراش و بلند روی زمین آشپزخونه‌ی سنگی و سرد میوفته

کل_ وقتی اونهمه مدت ازم قایم میکردی باید به این فک میکردی

بنت نمیدونه باید از شنیدن صدای نامزدش بعد از این همه مدت ( که در حقیقت چندین ساعت بوده) خوشحال باشه یا از حرفایی که زده ناراحت باشه

کلاید چشماشو که مخلوطی از احساسای مختلفه تو چشمای بنت قفل میکنه و بنت از سنگینی نگاهش، سرشو به یه سمت برمیگردونه

وقتی کلاید دوباره توجهشو به میزی که پشتش نشسته میده، بنت دوباره نگاهشو به نامزدش برمیگردونه، بدون کنترل خودش نگاهش سمت دست راست کلاید جایی که انگشترشون باید خودنمایی کنه میره . یه نفس از سر آسودگی میکشه وقتی اونو هنوز اونجا میبینه

نمیدونه چرا از اینکه اون انگشترو نبینه انقدر میترسید

کلاید با صدای نفس بلند بنت یه نگاه بهش میندازه و ابروشو براش بالا میندازه ‌. نگاه خیره‌شو دنبال میکنه و میبینه به کجا نگاه میکرد

Waves [LGBT]Where stories live. Discover now