31 : بی‌خوابی‌ها و ترس‌ها

311 58 38
                                    


Song>> Sia- Bird Set Free

نیکولای روی کاناپه‌ی توی پنت هاوسش دراز کشیده و به سقف خیره شده. اون میتونه به منظره‌ای که از پنجره‌ی قدی معلومه و شهر زیبا و پرنور نیویورک رو نشون میده نگاه کنه اما احساس میکنه سقف جذابیت بیشتری براش داره .

توی یه دستش یه سیگاره و اونیکی دستش رو روی چشماش میکشه . میتونه زیر دستش گودی‌های زیر چشماش رو حس کنه . اون دو شب تمومه که نخوابیده . از فکر اینکه کی اون پیام ها رو فرستاده نتونسته چشم رو هم بذاره .

اون از یه طرف خیلی عصبانیه؛ بخاطر این که میدونه کسی که بهش پیام داده مشخصاً اونو میشناسه و یه ربطی هم به جریان نوا داره - حتی شاید خود اون شخص نوا رو انداخته باشه تو آب- و نیکولای میخواد کله ی اون فرد رو از جا بکنه

و از یه طرف، نیکولای میترسه . درسته، اون شاید از ظاهر به نظر بیاد هیچ ‌چیزی نمیترسونتش، اما آدم ها نمیدونن اون از درون چه حسی داره ‌. نیکولای میترسه چون میدونه این نشانه‌‌ی خوبی نیست . این که یه پیام از یه شخص ناشناس دریافت کنه خودش یجورایی ترسناکه، اما این که اون پیام بخواد فردی رو که نیکولای زیاد بهش اهمیت بده رو هم تهدید کنه، این دیگه صد برابرش میکنه .

اون سعی کرده به گزینه‌هایی که میتونستن این کار رو کرده باشن فکر کنه... ولی چیزی به ذهنش نمیرسه ‌. اون هیچ‌چیز به دو تا دوستاش نگفته چون نمیخواد بیخود نگرانشون کنه . مطمئناً اگه بعداً بفهمن عصبانی میشن، اما اشکالی نداره . اونا نباید مثل یه بچه از نیکولای مراقبت کنن . اون خودش هوای خودشو داره .

نیکولای به این فکر میکنه که چطور توی دو هفته‌ی اخیر چیزای زیادی تو زندگیش دست‌خوش تغییر شدن ... پدرش بیماری داره ... اون مدیر لوکس ترین هتل نیویورکه ... یه پسری پیداش شده که اون خیلی بهش اهمیت میده و اون اینو میترسونه ... و حالا، دو تا پیام تقریباً تهدید آمیز هم باید به این لیست اضافه شه .

سیگار رو جلوی لباش میبره و یه پُک عمیق میزنه؛ دود خوشایند اون رو توی ریه‌هاش میبره و چشماشو میبنده .

میخواد نفسشو بیرون بده که صدای در پنت هاوس رو میشنوه ... صفحه‌ی گوشیش رو روشن میکنه و به ساعت نگاه میکنه ... ساعت ۱۲:۱۵ شبه ‌.

ابروهاشو تو هم میبره و از جاش تکون نمیخوره ... حتماً اشتباه شنیده

اما دوباره صدای در میاد ... این دفعه دیگه مطمئنه ... با تلو تلو میره تا در رو باز کنه . فقط باکسر سفید تنشه و سیگارش هم توی دستش مونده

در رو باز میکنه و چون همه‌جا تاریکه چشماشو نازک میکنه تا شخص پشت در رو ببینه ... اون نواست

نیک_ نوا ؟ اینجا چیکار میکنی ؟

بدون اینکه خودش بخواد لحنش ته مایه‌های اذیت شده داره

Waves [LGBT]Where stories live. Discover now