🎵Song>> Dalton Rapattoni - Rebel Yell🎵به این آهنگ گوش ندین دگ داستانو نمینویسم :/ نه جدی گوش بدین محشره 😍
امیدوارم خوشتون بیاد !!
نیکولای با یه آه از پشت میزش بلند میشه . اون میدونست فکر کردن بیش از حد هیچ کمکی نمیکنه . شاید باید بذاره چیزا همونطور که قراره اتفاق بیوفتن ، پیش برن .
میره توی پنت هاوس کنار اتاق کارش و روی مبل تاشو دراز میکشه . دستاشو پشت سرش میذاره و به سقف بلندش خیره میشه .
بعد از یکم فکر کردن و بستن چشماش برای ۱۰ دقیقه ، تصمیم میگیره بره و یکم شنا کنه .
اون شناش خیلی خوبه . یادش میاد وقتی بچه بود همیشه تو مسابقات شنا برنده میشد و حتی تا کالج هم توی تیم شنا شنا میکرد .
بدون کنترل خودش فکرش میره پیش نوا و اینکه اون با فقط یه مایو چطوری دیده میشه ... وقتی آب از بدنش میچک --
ووه ووه ! مثل اینکه مخ نیکولای دیگه همراهیش نمیکنه . البته ، شایدم داره بیش از حد همراهیش میکنه .
نیکولای با حس سرشکستگی برای خودش سرشو تکون میده و بعد از اینکه وسایل شناش رو برمیداره و حولهش رو روی شونهاش میندازه ، توی آسانسور میره و یه دقیقهی بعد به طبقهای میرسه که استخر اونجاست .
وقتی از در استخر وارد میشه ، متوجه صداهای عجیبی میشه که از آب میاد ...
•●•●•●•●•
نوا کم کم داشت غرق میشد . تا این حد رو میدونست .
اون توی قسمت عمیق استخر بود که تقریباً ۲ متر عمق داره و بیشتر از حدیه که نوا بخواد از پسش بربیاد ... البته ، حتی اگه عمقش کمتر بود باز هم نمیتونست .
اون فوبیای استخر داره .
کلاً فوبیای شنا کردن داره ... این که بخواد توی عمقی از آب قرار بگیره . حتی یادش میاد وقتی یه نوجوون بود و همه برا عشق و حال میرفتن تا شنا کنن و خوش بگذرونن ، اون همیشه یه بهونهای سر هم میکرد تا باهاشون نره
حالا دقیقاً اتفاقی افتاده بود که اون ازش میترسید .
درست لحظه ای که دست و پا زدنو تموم میکنه و میذاره آب اونو پایین تر ببره ، احساس میکنه دو تا بازو محکم دور کمرش حلقه میشن و اونو بالا میکشن ...
•●•●•●•●•
نیکولای بیشتر توی استخر میره و متوجه میشه صداهایی که میشنیده کاملاً مربوط به آب بودن ... و نه صدایی که از شنا کردن کسی تولید میشه ، بلکه برعکس ؛ صدایی که از غرق شدن درمیاد .
![](https://img.wattpad.com/cover/102467483-288-k856492.jpg)
YOU ARE READING
Waves [LGBT]
Romance[ON HOLD] [Persian] It comes and goes in waves... Highest Rank : #2 in Romance