با خوشحالی برای لو تکست داد: جوجه ایرلندی الان اینجاس میاین بیاین
لو: د فاااک اژدر؟ اونجا چیکار میکنه؟
+: بیاین خب-_- امشب تا صب همه اینجا
لو: بهش بگو نخوابه تا ما برسیم، بچه مثبتمونو^_^
لیام خنده ای کرد: لو! انقد پسر-دختر کش شده که نگو! نمیشناسیش
لو: جدی؟از من بیشتر؟
لو: البته من یه رقیب دارم میدونستی؟
لو: آره دیگه این روزا همه کمیلو میشناسن
+: جلوی موهاشو بنفش کمرنگ یخی کرده
+: وایسا ببینم چرا چرت و پرت میگی تو؟
لیام با تعجب منتظر جواب لویی شد
لو: عه؟ بنظرت باید بگم کمیلم برا هری بره این رنگی کنه؟
+: وات؟ :/
لو: دم خونه ایم!
لیام از تعجب چشماش گرد شده بود و حدس میزد با لویی مست طرفه! رفت دم در
+: مگه جادوگرین شمادوتا؟
لو دستشو انداخت رو شونه لیام و گفت: جادوگر نه ولی مست چرا.
خنده بلندی کرد و خودشو انداخت رو مبل و گفت: ددیم دید کلاب به اینجا نزدیکه و بوووم!ما اینجاییم
دوباره خندید و سوییشرتشو دراورد
بعد چند لحظه هری مثل بابا های مسئولیت پذیر و شاکی اومد تو
نایل همون موقع از طبقه بالا اومد پایین و نگاهی به لویی انداخت و بعد با قیافه"وات د فاک؟" هریو نگاه کرد
هری هم با اعصاب خورد کلید ماشینشو انداخت و همونطور که شل میزد رفت و رو یکی از مبلای دیگه نشست
لو بین خنده هاش دستشو سمت هری برد و بیخیال گفت: دفعه بعدی رکورد دوساعتو میزنیم استایلز وگرنه برو دنبال یه پارتنره دیگه،هوووممم کمیل چطوره؟
هری جیغی زد: چیییی؟
لو از خنده افتاد زمین و بی حال گفت: ولی اگه رفتی دیگه برنگرد چون میکشمت...خودمو خودتو باهم!
یکم گذشت و گفت: نه تصادف بهتره!هری من بزنم بهت یا تو میزنی بهم؟
خنده هاش جنون آمیز بود ! گفت: اصلا یک دو سه میگیم با هم میزنیم به هم!نه! مثه سم...آره مثل سم میمیریم!من پای فرمون باشم و تو کنار دستم.بعد میزنم و تاادااااا! یا هردومون میمیریم یا یکیمون
هری زیر چشمی به لیام که ابروهاش رفته بود بالا از حرفای لویی نگاه کرد و آروم گفت: لو بسه!
لو خندید و بلند بلند ادامه داد: بس کنم؟تازه شرو شده.وقتی داری اون دختره رو زیرت بفاک میدی به من فکر میکنی؟ خب از این به بعد تو تاپ باش عقده ای نشی یه وقت!.... ولی اگه تصادف کردیم و مردم تومثه این احمق نباش!از دستم خلاص شو و برو پیش کمیل.هیکلشو دوست داری هز؟
YOU ARE READING
Irresistible
Fanfiction[completed] حادثه های کوچیک... اتفاقات بزرگ... تغییرسرنوشت... یه دیدار ساده... یه اتاق با نور و در و دیوار سفید.... یه پرونده ی قتل... یا یه عشق ابدی.... اینا همش داستان زندگی من و توئه.... نمیدونم پایانش طناب دار دور گردنمه یا دستای گرم تو... ولی...
