[16]رهاش کن زین...

974 124 12
                                    

اهم اهم! گوش کردن بهFool For You زین برای این پارت از جایی که هز شرو به خوندنش میکنه خیلی لازمه!!! :")

____________

زین چشماشو بسته بود و داشت با خودش یکی از آهنگای امینم رو زمزمه می کرد که با صدای پنجره ی در آهنی و برخورد نور با چشمهاش توجهشو به اون داد

مورگان با لحن سردی گفت: بلند شو مالیک

زین از نبود مایک تعجب کرده بود: اتفاقی افتاده؟

مورگان با داد گفت: گفتم بلند شو

زین حس کرد چیزی توی گلوش سنگینی داره میکنه و چشماش پر شده...این رفتار حقش نبود

بلند شد و رفت سمت دری که حالا باز شده بود

مورگان بی معطلی دستمالی رو روی چشمای زین بست و دستهاش رو نبست که باعث تعجب زین شد

زی: د-داری کجا می بریم؟

مورگان چیزی نگفت و زینو یکم به جلو هل داد و به خاطر چشمای بستش راهنماییش کرد

زین که بغضش صداشو می لرزوند گفت: دا-داری میترسونیم لطفا بگو

باز جوابی نشنید تا وقتی صدای باز شدن دری رو شنید و بعد به اونجا هل داده شد و صدای مورگان رو شنید: تا پنجاه بشمر و اون چشم بندو باز کن و فکرشم نکن زود تر اینکارو انجام بدی

زین با ترس سری تکون داد و تو دلش شروع کرد به شمردن

تو همین بین مورگان رفت و برق کل اون قسمت از زندان رو برد

...چهل و هشت،چهل و نه، پنجاه

زین چشماشو باز کرد و با تاریکی محض روبرو شد.
برگشت عقب و توی تاریکی خورد به در

داد زد: آهای کسی اینجا نیست؟

و بعد برگشت و نشست روی زمین و داشت گریه اش میگرفت و تقریبا بغضش ترکید.

اما بعد نفسای کسی غیر از خودش رو کنارش حس کرد و با ترس رفت عقب.
اما بعد آروم شد. تاریک بود و هیچ چی نمی دید اما اون بو بوی آرامش میداد....بوی لیام!

بی جون و ترسیده گفت: لی-لیام؟

لیام طاقت نیاورد و بغلش کرد و همون موقع برقا وصل شد و دوباره همه جا روشن شد.

با اومدن برق، دو تا ترقه ترکیدن و بعد نایل و شایا و هری و لو برای اون دوتا دست زدن و شروع کردن تولدت مبارک خوندن.

IrresistibleWhere stories live. Discover now