[21]بازی سرنوشت

949 102 39
                                    


د.ا.ن لیام

-: لیام؟

همون جوری ک رو تخت بیمارستان کنارش خوابیده بودم گفتم: جانم؟

خندید: فک میکردی اولین روزی ک بخوایم با هم تو یه تخت بخوابیم انقد خفن باشه؟؟

سرمو به دست سالمم تکیه داده بودم و سرمو بالا اورده بودم تا بتونم بهتر مژه های بلند زینو ببینم.
دستمو روشون کشیدم که باعث شد چشمای زین بسته شه : عه نکن لیووووم

خندیدم و صدای ویبره های گوشیم از توی کتم شروع شده بود و قطع نمیشد.

بلند شدم و برداشتمش و رفتم اس ام اسارو بخونم
هز : لیام بگو حالتون خوبه...

لو: لیااام نمرده باشی خودم میکشمت منو کشتییی

نایلر: لیام زنده ای؟

جف: پسرم بگو حالتون خوبه لطفاااا بگو لیام.

شایا: اممم خوبی؟؟

همه رو جواب دادم و شماره بابامو گرفتم و کمی باهاش حرف زدم و مطمئنش کردم که حالمون خوبه .

دوباره خوابیدم کنار زین : فک میکنی بابا چی گفت طلایی؟

-: گفت زین همش دردسره؟؟

+: نه دیوونه! عکس بوسه ما به عنوان حمایت از ال جی بی تی روی خیلی از مجله ها پخش شده و جهانی شده زی! این خیلی باحاله!

-: لیام صورتامون چی؟معلوم بود؟

با نگرانی گفت و برای اطمینان اون عکس فوق العاده رو بهش نشون دادم....اون عالی بود!

داشتیم حرف میزدیم و میخندیدیم ک یه پرستار اومد تو : زوج خوشبخت ما چطورن؟

-: عالی!
زین گفت و بهم چشمک زد.

پ: اوکی آسیب جدی ندیدین. خواستم بگم ظهر مرخص میشن همین
خنده ای کرد و رفت

+: بریم شهر بازی؟

-: لیووم این محشره!

_____________

د.ا.ن شخص سوم

انسل پوزخندی زد و به مرد سیاهپوش جلوش نگاه کرد: خب؟

-: خب که خب! سه نفر از لیستم موندن. پنج تا اعتدالم که تمومه! میخوام بازیم قشنگ تموم شه... توی بدترین زمان با بهترین پایان تلخ دنیا! این چیزیه ک من میخوام.

انسل سری تکون داد و به جلو خم شد : خب نقشه بعدی؟

-: فعلا ک اون جوجه مالیک آزاده. پس صبر میکنیم و بعد.

+: تو مطمئنی؟

جانی تازه وارد اتاق شده بود: منو دست کم نگیر الگورت.

IrresistibleWhere stories live. Discover now