[33] زیام :)

915 94 7
                                    

لویی با پاهاش روی زمین ضرب گرفته بود و با ناله به هری که هنوز لباساشو انتخاب نکرده بود نگاه کرد: هز بدو ما قراره بریم کمکشون اینجوری از همه دیر تر میرسیم

هری برای بار هزارم به کمد بزرگ لباسش نگاه کرد و یکی از لباسای کالکشن گوچیش رو جلوش گرفت

و از تو آینه به لویی نگاه کرد: باشه باشه همین الان حاضر میشم

لو شاکی پیشونیش رو مالید: بله دارم میبینم!

زنگ درشون زده شد. لویی رفت طبقه پایین و در رو کلافه باز کرد: های نایل. سلام شایا

در رو ول کرد و دوباره رفت طبقه بالا و با دیدن هری زیر لب گفت"اینطوری نمیشه!"

با عجله یکی از لباسای هری رو از کمدش در اورد و به طور ناگهانی تن هری کرد و دکمه هاش رو بست و گردنبند صلیبش رو گردنش کرد و موهای هری رو شونه زد و بست و یه نفس عمیق کشید وگفت: حالا بریم

هری خنده ای کرد و گونه لو رو بوسید: مرسی کیتنسون حالا بریم

هز و لویی با هم رفتن طبقه پایین سمت شایا و نایل.

نایل بلند شد: بریم؟

هری سر تکون داد و با هم سوار ماشین نایل شدن.
نایل چراغ قرمزو رد کرد و همونطور که آروم واشت سرعتشو زیاد میکرد ، از آینه به لری نگاه کرد: کادو چی گرفتین براشون؟

لری نگاهی به هم کردن و لو یکی زد تو سرش: فاک! کادو؟ یه جا نگه دار پاک یادمون رفت

نایل پوفی کشید و خندید: اگه نبودم چیکار میکردین؟

هری زیر لب تشکر کرد: میتونی آدیداس وایسی؟
لو: هری آدیداس آخه؟
هز نگاهی به لو انداخت: نترس آشنا دارم یه ست زیام میگیریم براشون
لویی سری تکون داد: به سلیقت ایمان دارم سوییتی

نایل جلوی نزدیک ترین شعبه آدیداس وایساد و هری با عجله رفت و بعد یه ربع با دو تا پک مخصوص برگشت و نشست و در ماشینو بست: بریم

_______________


زین جلوی لیام وایساد و با آرامش کراوات لیامو درست کرد و گره اش زد و بهش خندید.

برای هزارمین بار خودشونو توی آینه نگاه نگاه کردن و عکس انداختن.

لیام کت و شلوار ستشونو که صبح گرفته بودن از تو کمد در اورد و کتو نگه داشت و زین تنش کرد و زینم همین کارو برا لیام تکرارش کرد.

زین جلوی آینه به موهاش مدل میداد که دستای گرم لیامو دور شونش حس کرد و تو آینه به تدی برش نگاه کرد

د.ا.ن لیام

هنوزم حس میکنم این فقط یه خواب شیرینه که میخوام هر لحظه بیشتر توش غرق شم....

مثه کسی شده بودم که هیچ چیزو نمیتونه باور کنه... برای هزارمین بار تو این دو روز، رفتم کنارش و لمسش کردم و بوش کردم...شاید مسخره باشه یا خیلی رومانتیک! اما این واقعیه! این داستان زندگی منه!

IrresistibleWhere stories live. Discover now