[24] تغيير...!

770 97 27
                                    


د.ا.ن زين

آخي گفتم وقتي دستمو اوردم بالا و تيزي سوزن سِرُمو توي دستم حس كردم و مورمورم شد

چشمام تار بود و پهلوي راستم بي حس بود و درد داشت...يه جور حس تضاد بود ك باعث ميشد دردمو فراموش كنم

چندين بار پلك زدم و چشمام از حالت تاريشون كم شد و ميتونستم ليامو كه پاهاش روي دسته مبل آويزونه و سرش به عقب خم شده رو ببينم

خنده روي لبام نشست وقتي به اين فكر كردم كه تدي برم تمام مدت كنارم بوده و رهام نكرده...

تلويزيون روبروي تخت روشن بود و با نگاه كردن به پسر بي جون و داغون توي تي وي باز هم موهاي تنم سيخ شد...گوينده داشت ميگفت اين پسر هم قرباني قتل هاي سياسي اين چند وقته...اين يعني جزو همون قتلايي كه من مظنون بهشونم...

ليام خُرخري كرد و توي خواب به اطرافش نگاه كرد و زير لب چيزي گفت و كمي تو صندلي جابجا شد و دوباره خوابيد.

....روپرت گرينت پسر وزير صنعت كشور عصر ديروز به طرز ناگواري در يكي از اتوبان هاي خارج شهر به قتل رسيده است و مدركي براي پيدا كردن قاتل در آن مكان يافت نشده...اين قتل هم مثل دو قتل انتقامي قبلي با نوشته ي انتقام كنارش پيدا شده و هنوز رئيس پليس كشور اجازه مساحبه با ايشون رو به ما ندادن!

خب كه چي؟ با چشمم دنبال كنترل تلويزيون گشتم و روي پاتختي كنار تختم پيداش كردم و خواستم بَرِش دارم كه صداي آي از گلوم خارج شد. چند ثانيه اي تو همون موقعيتم موندم تا خواب ليام دوباره سنگين بشه و بعد كنترلو برداشتم و تي وي رو خاموش كردم.

و باز هم من...سكوت...هزار تا فكر كه همشون به دره ي احساسات ختم ميشه...

______________

د.ا.ن انسل
سيگارمو روي پوست دستم خاموش كردم و دردش باعث شد اخمام بره تو هم...

خاطرات ديشب مثل گرد باد تو مغزم ميچرخيد و من فقط ناچار بودم تحملش كنم تا تموم شه اين طوفان لعنتي ذهنم...!

[فلش بك/ديشب]

چشماي خيس من براي مدت ها جونا رو ملاقات كرد...توي يه لحظه شدم همون انسل قبلي...

هموني كه به خاطر اينكه نميخواست خون ببينه دكتر نشد...هموني كه هر روزش ذوق اومدن جونا رو ميكشيد...هموني كه ديوونه بود...ديوونه بازي در مياورد و ديوونگي ميكرد

ميخواست بپره بغل جونا...اما نه!
جونا انسل رو بيرون كرد...انسل يادشه وقتي بعد خونه جونا رفت توي يه پارك و مواد كشيد...يه مدتي معتاد بود و بعد ترك كرد و رفت تو كار غمار...و بعد هم با خودش قسم خورد انتقام تمام قلب هاي شكسته ي دنيا رو تا جايي كه بتونه ميگيره...

IrresistibleWhere stories live. Discover now