•4•

3.9K 759 216
                                    


"واو لویی اینا چیزایین که درست کردی؟" هری نفسش میبره، از پشت میز کار بلند میشه و به سمت مانکن ها میره.

لویی برای یه لحظه نگاه میکنه وقتی هری دور اونا میچرخه، دهنش کمه بازه و ابروهاش بالا رفتن. انگشت های بلندش روی یقه‌ی ژاکت ضخیم کشیده میشه، اون خم میشه تا بتونه شلوار های جین رو بهتر ببینه. اون بافت ژاکت یقه راهبی رو با پشت دستش چک میکنه، یه 'واو' کوچیک میگه وقتی شستش رو روی جزئیات ظریف کمر شلوار مردونه میکشه.

"لویی،" اون زیر لب زمزمه میکنه، صاف می ایسته و به پشت مانکن ها میره، "منظورم اینه که، من فهمیدم کارت خوبه اما واو."

لویی مطمئنه رنگش بطور ناخوشایندی به سرخی‌ تغییر کرده وقتی از جاش بلند میشه، "ممنونم." اون با یه لبخند خجالتی میگه.

"من عاشق بافت جناغیم." هری بیشتر با خودش زمزمه میکنه درحالی که سوییشرت رو بلند میکنه تا به کمربند شلوار نگاه کنه.

"فکر نمیکردم ازون مردایی باشی که فرق بین الگوهای بافتنی رو تشخیص بده." لویی میگه، نمیتونست تعجب رو از صداش پاک کنه.

هری سرش رو بالا میره و احمقانه شونه بالا میندازه، "من از مد خوشم میاد." اون اعتراف میکنه، به سمت جین ها میره، "هر سال، من پول پس انداز میکنم تا خواهرم رو برای تولدش به شو‌ی زمستونه‌ی بِربری ببرم."

"واو، این شیرین بودنت رو نشون میده." لویی اروم میگه.

هری کوتاه میخنده. "خب، اینطور نیست که بتونم ردیف جلو رو برامون بگیرم یا همچین چیزی، و این یکمی خودخواهانه‌ست چون منم اندازه‌ی اون این شو رو دوست دارم."

"نه، این واقعا شیرینه." لویی محکم میگه، "احساس میکنم اشتباهی قضاوتت کردم، من فکر کردم یه لباس پوش معمولی هستی."

"لباسای خوب گرونن." هری شونه بالا میندازه، "اما وقتی مجبور باشم، میتونم خوب تیپ بزنم." اون با شیطنت اضافه میکنه.

لویی میخنده، "اره رفیق، شک ندارم‌." اون به سادگی میگه.

هری با یه قرمزی مشخص روی گونه هاش سرش رو بالا میاره و لبخند بزرگ خجالتی ای میزنه. لویی فکر میکنه این دوست داشتنیه. اون به هری نگاه میکنه که به سمت مانکن های اون طرف میز کار میره و لباس های شب و کوکتیل رو با دقت نگاه میکنه.

"اینا هم مال توعن؟" هری میپرسه.

"اره، من هفت تا تیپ زنونه هم دارم." لویی جواب میده، "دوست هام، هانا و سِیدی اونا رو واسم میپوشن."

"تو خیلی بااستعدادی." هری میگه.

"ممنونم هری." لویی با خجالت میگه، "خوشحالم از چیزی که قراره بپوشی خوشت میاد."

هری میخنده، "تموم چیزایی که تو درست کردی، چیزایین که من اگه تو یه فروشگاه ببینم میخرم." اون صادقانه میگه در حالی که به سمت سه تا لباس مردونه برمیگرده.

•Fading• [L.S] Where stories live. Discover now