•30• °Part 2°

4.4K 655 312
                                    

هفتهٔ دوم‌ـشون توی خونهٔ هری ایناست و لویی و هری روی یه پتو توی حیاط پشتی دراز کشیدن و روی لپ‌تاپِ روبروشون تمرکز کردن. اونا کاملاً به هم چسبیدن، مچِ پای راست لویی زیرِ مچ پای چپِ هری‌ـه و بازوی چپِ هری دور بازوی راستِ لویی حلقه شده. پهلوهاشون به هم چسبیدن، و لویی به شونهٔ هری تکیه میده و فرهای هری گونه‌ش رو قلقلک میدن. اونا به صاحبخونهٔ مجتمعِ لویی گفتن که میخوان توی همون ساختمون یه واحد دیگه اجاره کنن، بخاطر همین صاحبخونه نقشهٔ طبقه‌های واحدهایی که خالی بودن رو براشون فرستاده بود‌. یه دو خوابه، یه تک‌خوابه و یه زیرشیروانی‌.

لویی زیرشیروانی رو خیلی میخواد. اتاق نشیمن‌ـش مثلِ یه استدیوئه؛ نورگیره و فضای باز داره و یه اپن آشپزخونه رو از اتاق نشیمن جدا میکنه. پله‌های پیچ‌خورده‌ای که فقط نرده ندارن، راه رو به اتاق خواب باز میکنن. گوشهٔ اتاق، کنار یه کمد سرویس‌بهداشتی هست و فقط واسهٔ یه تخت کینگ‌سایز جا میمونه. لویی همه‌چیز رو توی ذهن‌ـش برنامه ریزی کرده‌. نصفِ فضای اتاق نشیمن مالِ مبلمان و تلویزیون‌ـه و نصف دیگه‌ش هم مالِ میز تحریرِ هری برای کارای دانشگاه‌ـش و میز کارِ لویی و چرخ خیاطی‌ـشه، برای وقتی که طراحی رو شروع کنه.

اونجا خونهٔ کوچیک‌ـشون میشه، جایی که پُر از اون‌ دو نفره. لویی عاشقِ فضایِ بازِ خونه‌ست. عاشق اینه که میتونه از توی اتاق خواب، از گوشهٔ تخت خم بشه و صبحونه درست کردن هری توی آشپزخونه رو‌ نگاه کنه. عاشق اینه میتونن توی اتاق باشن و خودش پشت میز کارش باشه و هری تلویزیون نگاه کنه. میتونه خودشون رو اونجا ببینه، میتونه زندگی‌ـشون رو‌ اونجا تصور کنه. ولی نمیخواد انتخاب‌ـش رو‌ به هری تحمیل کنه، بخاطر همین این که چقدر خونهٔ زیرشیروانی رو میخواد رو‌ پیش خودش نگه میداره تا بتونن با هم تصمیم بگیرن.

در کشوییِ شیشه‌ای باز میشه و آنه واردِ ایوان میشه. "عزیزم، اشکالی نداره اگه من یه لحظه با لویی حرف بزنم؟" اون میپرسه.

"حتماً مامان." هری میگه. "منم ناهار درست میکنم تا تو بیای اینجا."

"باشه لاو، دو ثانیه دیگه میام، برای خودم و لو سودا میارم." اون جواب میده و برمیگرده داخل.

لویی هیچ دلیلی برای نگران شدن نداره‌. کلِ هفته آنه باهاش مثلِ پسرِ دومش رفتار کرده. فقط کنجکاوه که اون میخواد راجبه چی حرف بزنه. هری خودش رو از لویی جدا میکنه و روی کمرش غلت میزنه و با تنبلی بدنش رو‌ کِش‌وقوس میده. لویی دست‌ـش رو دراز میکنه و شکم هری رو نوازش میکنه و هری با لمسش آب میشه. هری دست‌ـش رو بالا میبره تا چتری‌های لویی رو نوازش کنه.

"بیشتر از همه از زیرشیروانی خوشم اومد." هری میگه. "عاشق فضای بازش شدم."

یه لبخند روی صورت لویی میشینه و قلب‌ـش توی سینه‌ش مچاله میشه. "منم همینطور." اون میگه. "منم دقیقاً به همین فکر میکردم."

•Fading• [L.S] Where stories live. Discover now