•18•°Part 2°

4.4K 653 1.1K
                                    

"آره." لویی نفسش میکشه، توی لمس هری دراز میکشه. "آره اینکار رو میکنم. بهت یه شانس میدم."

قلبِ هری فقط بخاطر اون کلمات تندتر توی سینه‌ش میتپه و بعد لب‌های لویی ناامیدانه و نیازمندانه روی لب‌های خودش میچسبن. انگشت‌هاش توی موهای هری قفل میشن و بدون اینکه لب‌هاشون رو از هم جدا کنه جابه‌جا میشه.

هری یکم بالاتر میره، دستش هنوز هم گونهٔ لویی رو قاب گرفته وقتی که چشم‌های‌ لویی بسته میشن، و بوسه رو عمیق‌تر میکنه. صداهای کوچیکی‌ که لویی همراه با نفس کشیدن روی لب‌های هری ایجاد میکنه باعث میشه ستون مهره‌های هری بلرزه. دست‌های لویی پشت گردن هری میرن وقتی که لویی میشینه و هری هم همراهش میشینه، نمیخواد که اتصال لب‌هاشون قطع بشه.

"لو،" هری هومم میکنه وقتی که دندون‌های لویی با سَبُکی روی فکش کشیده میشن.

"من میخوام- هری من میخوام." لویی میگه، برای یه ثانیه لب‌هاش رو از پوست هری جدا میکنه. "میخوامش."

"امشب؟" هری نفس‌نفس میزنه وقتی که دندون‌های لویی با ملایمت توی لالهٔ گوشش فرو میرن.

"الان." اون زمزمه میکنه، نفسش روی گونهٔ هری گرمه.

دست لویی روی سینهٔ هری میره، روی پارچهٔ تیشرت روی شکمش. دست کوچیکش‌ دیک هری رو از روی شلوار راحتی‌ش میماله و هری نفسش رو بیرون میده، دیکش زیر دست لویی سفت میشه. دست لویی روی شلوار راحتی هری کشیده میشه همونطور که لب‌هاشون بهم چسبیدن، هری زبونش رو توی دهن لویی میکشه. هری کاملا سفت شده، دیکش زیر دست لویی بلند شده و رون پاهاش برای لمس بیشتر تکون میخوردن.

"بیب،" هری ناله میکنه و دستش توی موهای لویی میره.

"هری بیا انجامش بدیم." لویی میگه، بینی‌ش رو روی گونهٔ هری میکشه.

هری به سختی آب‌دهنش رو قورت میده و خودش رو عقب میکشه تا توی چشم‌های لویی نگاه کنه. "مطمئنی؟"

لویی با صدای بلند جواب نمیده ولی از روی مبل بلند میشه، انگشت‌هاش رو توی انگشت‌های هری قفل میکنه و اون رو میکشه. هری خودش رو از روی مبل بلند میکنه، دیکش بین پاهاش تکون میخوره.

دیدنِ لویی توی سوییشرت موردعلاقهٔ هری همیشه یه‌کاری با هری میکنه، ولی الان باعث میشه که دیکش نبض بزنه. اون سوییشرت حتی قبل از اینکه بدتش‌ به لویی برای هری هم یکم گشاد بود، در نتیجه الان لویی به معنای واقعی کلمه داره توش شنا میکنه. سوییشرت تقریبا تا زانوهای لویی میرسه و با اینکه پنج‌بار آستین‌هاش رو تا زده، باز هم روی دست‌هاش میفتن همونطور که هری رو به سمت راهرو میکشه.

رنگ مشکی سوییشرت اونقدر محو شده که تقریبا خاکستری به‌نظر میرسه و یقه‌ش هم فرسوده شده، ولی لویی توش کاملا قابل‌پرستش به‌نظر میرسه.

•Fading• [L.S] Where stories live. Discover now