•9•

3.9K 663 236
                                    

"بیبز، اگه میخوای دوش بگیری باید الان بیدار شی. اگه دیر برسیم لیام ما رو میکشه." زین با ملایمت میگه و شونه‌های لویی رو نوازش میکنه.

لویی ناله میکنه و توی تخت غلت میزنه و درحالی که چشم‌هاش محو میدیدن به زین نگاه میکنه. "نمیخوام دوش بگیرم. تا نیم‌ساعت دیگه باهام توی تخت باش و بعدش من فقط یه کلاه بینی سرم میکنم و میریم؟" لویی از زین درخواست میکنه.

زین جوری لبخند میزنه که انگار امیدوار بود که لویی ازش همچین چیزی بخواد، و بعد ملافه‌ها رو کنار میزنه و روی تخت میره. لویی به‌عنوان لباس خواب یه بلوز راحتیِ قدیمی و یه شلوار بیژامهٔ پشمی پوشیده بود، ولی وقتی که زین بغلش میکنه، بدن لویی حتی با وجود پتوی سنگینش سرده. وقتی که لویی پاهای سردش رو زیر شلوار جین زین میبره، زین یکم هیس میکنه ولی لویی رو به خودش نزدیک‌تر میکنه.

"بدنت خیلی سرده لو." زین میگه و لویی میتونه اخم رو توی صداش بشنوه.

لویی جواب نمیده، فقط خودش رو به زین نزدیکتر میکنه و درحالی که اون پشت کمرش شکل‌های الکی میکشه، چشم‌هاش رو می بنده. لویی درحالی که کنار دوستش گرم و راحته، یکم دیگه خوابش میبره. لویی متوجه شده بود که لیام صبح زود بیدار شده بود و مخلوط‌کن رو برای پودر پروتئین‌ش روشن کرده بود.

لیام همیشه یه آدم صحرخیز بوده و لویی میدونه که اون احتمالا هم خونه رو مرتب کرده هم لباس‌هاشون رو شسته. لیام رفته که هرکاری رو بکنه که تیم‌شون قبلا از مسابقه میکنن، و زین و لویی فقط میتونن قبلا از یک دقیقه ببیننش.

"خیله‌خب، دیگه باید بریم." زین آه میکشه، و الان زودتر از چیزیه که لویی میخواد از تخت بیرون بیاد.

"اصلا نمیفهمم چرا وقتی که زمین هنوز یخ‌زده مسابقه میزارن."  لویی توی شونهٔ زین غر میزنه.

"اینقدر آه و ناله نکن. این یکی مسابقهٔ قهرمانیه‌." زین میگه و لویی میتونه لبخند رو توی صداش بشنوه. "تا بهار این یکی آخریه."

لویی ناله میکنه و از آغوش زین بیرون میاد و تا جایی که مفصل‌هاش صدای یه شکستن خوشایند رو بدن، بدنش رو میکِشه. از روی تخت بلند میشه و چشم‌هاش رو میماله و صداش رو صاف میکنه و تا گرفتگیش رو از بین ببره. زین روی تخت میشینه و با شیفتگی به لویی لبخند میزنه، حتی با اینکه لویی میدونه الان خیلی افتضاح به‌نظر میاد.

زین کاملا آماده و لباس‌پوشیده‌ست و یه دسته از موهاش مثل همیشه توی صورتش ریختن. چیزی که لویی بیشتر از همه دربارهٔ زین دوست داره چشم‌هاشن؛ اون رنگ ویسکی مانندشون که با مژه‌های بلند و تیره قاب گرفته شدن. چشم‌های زین خوشگلن ولی مهربون هم هستن.

لویی یه نقطه‌ضعف برای چشم‌های مهربون داره. اون همیشه میگه دلیلش برای اینکه لیام رو روز اول توی کلاس اولشون‌ به‌عنوان بهترین دوستش انتخاب کرده،‌ این بود که لیام مهربون‌ترین چشم‌هایی رو داشت که لویی دیده بود.

•Fading• [L.S] Where stories live. Discover now