part 18

2K 380 287
                                    

لطفا حرفایی که پایین زدم رو با دقت و با حوصله بخونید
خیلی مهمه!


دیوید- ولی هری ، این میتونه برای لیام مضر باشه! من نمیتونم اجازش رو بدم.

کلافه پوفی کشید و چشمایه سبزشو چرخوند به دیدن دیوید اومده بود تا کارایه انتقال لیام رو انجام بده اما اون دکتر همش داشت مخالفت میکرد

هری- اجازش دست خودمه آقایه دیوید!

همینجوریش جلوی خودش رو بزور نگه داشته بود تا یه مشت تو دهنش نکوبونه که چرا بی خبر ازش کارایی که میتونه برای لیام آسیب های جبران ناپذیری رو برسونه انجام داده و این پافشاریش برای اینکه لیام رو اینجا نگه داره اعصابش رو ضعیف تر میکرد اما خودش رو کنترل کرده بود چون هنوز قصد این رو نداشتن که اون دکتر متوجه همه چیز بشه

دیوید- ولی چرا ؟ اینجا ازش خوب نگه داری میشه! منظورم اینه که دلیلی برای انتقالش نیست.

هری کمی به جلو خم شد و دستاش رو روی میز دیوید گذاشت و همونطور که با جنگل های سبزِ عصبانیش بدون پلک زدن به اون دکتر خیره بود قاطع گفت- نمیدونم...که چرا انقدر برای اینکه لیام اینجا بمونه پافشاری میکنی! فقط اون برگه ی لعنتیِ زیر دستت رو بردار و امضاش کن کاری نکن از لحاظ قانونی وارد عمل بشم!

لحن حرصی هری و عصبانیتی که توی چشماش بود دیوید رو کمی بی قرار کرد با معذرت خواهی کوتاهی از اتاق خارج شد و کد موردنظرش رو شماره گیری کرد بعد از چند تا بوق آزاد و شنیدن صدایی از پشت خط دیوید هول شده گفت

دیوید- استایلز اومده میخواد لیام رو از اینجا انتقال بده! احساس میکنم یچیزایی فهمیده!

-سعی کن پافشاری کنی ، لیام نباید از اونجا بیرون بره دیوید!

دیوید- تمام سعیمو کردم. اما رو حرفش ایستاده!

بعد از کمی مکث
که انگار درحال فکر کردن بود گفت- باشه. پس زیاد اسرار نکن، هری پسر باهوشیه نمیخوام از چیزی بویی ببره.

دیوید سری تکون داد و بدون اینکه چیزی بگه تلفن رو قطع کرد و دوباره داخل اتاق کنار هری برگشت برگه ی روی میز رو برداشت
تمام مراحل قانونیش رو هری حل کرده بود و حالا فقط امضایه دکترِ لیام ، یعنی امضایه دیوید لازم بود

دیوید- پس از اینجا مرخص میشه!

امضا کرد ‌و برگه رو به هری داد و کپی دیگه اش رو هم امضا کرده بود رو روی میز خودش قرار داد

دیوید- به کدوم بیمارستان انتقالش میدی؟

همونطور که برگه رو تا میکرد و داخل جیب پالتوش میزاشت سری تکون داد و انگار که سوال اون پیرمرد رو نادیده گرفته باشه لبخند فیکی روی لباش نشست

•Λsian BOҰ•Donde viven las historias. Descúbrelo ahora