part 22

2K 412 279
                                    

زین-منظورت چیه؟ عمو مایکِت چی؟

لویی شونه ایی بالا انداخت-اونم باهام موافقت کرد...خب وقتی شعبه ی توی لندنش خاک خورده با اینکه میتونه ازینجا هم درآمد داشته باشه پس بهش پیشنهاد دادم که توی لندن بمونمو شعبشو راه بندازم اونم با خوشحالی قبول کرد.

زین-خیلی خب... ولی تو میتونی تنهایی از پسش بربیایی؟

لویی پوکر فیس چشماشو چرخوند-عقل بفاک رفته‌ات نمیتونه یکم تجزیه تحلیل کنه که من میتونم بنر نیرو پخش کنم؟

زین-از کجا مطمئنی که کارت بگیره!؟

لویی بلند شد بعد از پوشیدن هودیِ سفید رنگ، شلوار جینش رو بالا کشید و همونطور که کمربندشو میبست گفت-خب حداقلش تلاشمو میخوام بکنم توام انقد نگران نباشو انرژی منفی بهم نده دهن خوشگلتو ببندو برو پی کارت به منم کاری نداشته باش آرامشمم بهم نریز!

تمام حرفاشو تهدیدوار و جدی به سمت زین شلیک کرد و اون پسر مو بلند فقط تونست توی سکوت با چشمای گرد بهش خیره بشه-مرتیکه وحشی...

زیر لب زمزمه کرد اما لویی شنید و خیلی سریع به طرف زین اومد و سعی کرد انگشت فاکشو تو چشم زین فرو کنه
زین بلند گفت-عاه...ولم کن لعنتی..

دست و پا زد تا از زیر اون لویی که همیشه همه‌ی کاراش یهویی انجام میشد در بره اما اون پسره‌ی قد کوتاه سمج تر از این حرفا بود
بلندتر از قبل داد زد-لویی! خدا لعنتت کنه وزن سنگینتو از روم بردار!دارم له میشم

و اون پسر چشم آبی که بالاخره به خواستش رسیده بود و انگشتشو تو چشم زین فرو کرده بود لبخند رضایتمندی روی لب‌هاش نشست-خب... حالا گوه میخوری بهم بگی وحشی

بلند خندید و دندوناشو‌ به زین نشون داد

همونطور که با دستش چشم سوزناکشو نگه داشته بود و اخم غلیظی بین ابروهاش نشسته بود چشم‌غره‌ی بدی به اون پسر که نیشش باز مونده بود رفت-فاکر...وحشی

لویی دوباره ادایِ حمله کردن درآورد که زین اینبار زودتر از رو کاناپه‌ایی که چند ثانیه پیش داشت دستوپا میزد بلند شد و انگشت فاکشو نشون داد
لویی سرخوش خندید-تا تو باشی به لویی تاملینسون توهین نکنی!

زین وارد سرویس بهداشتی شد و همونطور که خم میشد تا چشماشو با آب سرد بشوره بلند داد زد تا صداش به اون پسره‌ی چشم آبی برسه-مثل کیتن‌های وحشی بودی که با چنگشون میخواستن صاحبشونو بکشن!

لویی-بچ!

صدای حرصی اون پسر زین رو به خنده وا داشت

زین-حتی لحنتم مثل کیتن هاست!

وقتی اینبار صدای پاهای لویی رو که تند تند به سمت سرویس بهداشتی میومد رو شنید سریع در رو بست و قفلش کرد، یبار دیگه حوصله سروکله زدن باهاش رو نداشت

•Λsian BOҰ•Where stories live. Discover now