part 35

2.1K 402 744
                                    

بچه ها همیشه توی هرپارت خیلی پرانرژی بودین کلی کامنت میذاشتین،ووت میدادین..
ولی پارت قبلی با اینکه اتفاقای خوبی افتاد و پارت مهمی هم بود تعداد کامنتتون خیلی کم بود یکم دلخور شدم... این پارت رو خودتون باانرژی باشین دیگه، زیادم حرف نزنم عال د لاو ❤







سرخیِ خون و درد سوزناکی از چند ضربه پی در پی روی مشت دست هاش باقی مونده بود
اما این موضوع آخرین چیزی هم نبود که بهش اهمیتی بده... مثل آدم های دیوانه اطرافش رو نگاه میکرد تا فقط یه اثر کوچیک هم شده پیدا کنه... اما هیچی..! هیچ چیزی نبود تا امیدوار باشه...

نفس هاش سنگین ترو تندتر شده بود... این اولین باری بود که تا این حد حجمی از نگرانی رو تجربه میکرد...
اتفاقی که فقط توی یک لحظه افتاد درد زیادی رو باقی گذاشته بود و یک قلبی که از هرطرف فشرده میشد و حس گیجی ذهنش رو بهم ریخته بود... اون نباید انقد آشفته میشد و خودش رو رها میکرد باید هرچه سریعتر یکاری میکرد قبل ازینکه باز هم مثل گذشته بخاطر از دست دادن های چیزهای باارزش خودش رو ببازه... و اولین نفری که توی ذهنش نقش بست هری بود.

با دستپاچگی اما با سرعتی سریع موبایلش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و اسم هری رو توی مخاطب‌هاش انتخاب کرد بعد از چندتا بوق که بیقراری لیام رو بیشتر میکرد صدای همیشه بم هری به گوشش رسید-لیام؟

وقتی صدایی از لیام نشنید اخمی کرد و‌ شنیدن نفسهای پی در پی اون مردِ آشفته نگرانترش کرده بود، انگار باز هم اتفاق خوبی نیوفتاده بود-چی شده لیام!!

لیام-هری..زین..

هری-زین چش شده؟

انگار که شوکی که بهش وارد شده باشه رو هنوز هم باور نکرده باشه با چشم هایی گرد انگار که با خودش حرف میزنه زمزمه کرد-او..اونو دزدیدن، دزدیدنش هری.. جلوی چشمام دزدیدنش..

*فلش بک*

چند دقیقه ایی گذشته بود و صداهای کمی که از داخل اتاق میومد نشون دهنده ی خارج شدن زین از حموم بود اروم با قدم های بلند به طرف منبع صداها رفت و با دیدن اون پسر که لباس بیرونی پوشیده بود ابرویی بالا انداخت-قرار بود جایی بری؟

زین-میرم سوپرمارکت، برای صبحونه هیچی نداریم تو تا دوش بگیری منم کارام تموم میشه

و نزدیکتر اومدو بوسه ایی روی لب های اون مرد اخمو گذاشت-اخم نکن سریع برمیگردم

لیام-اگه خیلی تنهام بزاری تنبیهت میکنم!

با صدای ارومی به حالت لیام و اخمی که بین ابروهاش شکل گرفته بود خندید و "باشه‌ایی" رو زمزمه کرد دستشو روی گونه‌ی مردش کشید و دوباره لب‌هاشو به لب هاش رسوند اما اینبار عمیقتر بوسید طوری که حس آرامش این بوسه اخمای لیام رو هم محو کرده بود-دوست دارم

•Λsian BOҰ•Where stories live. Discover now