یک ذهن اشباع شده اونقدر میتونست سنگین و دردناک باشه که یک مهرهی ده کیلیویی رو داخل سرت احساس کنی
سنگینیایی که هر ثانیه بیشتر میشه و به قصد منفجر شدن به جلو حرکت میکنه!فکر یک نفر قاتل اون یه نفره...
دستور ها از فکر گرفته میشه و همه چی رو به نابودی سر میخوره
نابودی ایی که میتونه حتی خود خرابی های آزاردهندهی یه مغز رو به فنا بدهچی میشد اگه هیچوقت فکری کرده نمیشد؟
چی میشد اگه هیچوقت ذهنی مشغول نمیشد؟
چی میشد اگه هیچوقت آدمی نقشه یه قتل رو نمیکشید؟
بدی و خوبی همیشه درحال نبرد بود
آدم های بی رحم بدی رو انتخاب میکردن
اما آدم های بیرحم عاشق.. باید کدوم رو انتخاب میکردن؟به خاکِ نم خورده دستی کشید، چشمای خسته و بیحسش رو روی سنگ قبر مادرش قفل کرده بود...
درواقع این کار همیشگیش بود اومدن و سر زدن به خواهرو مادرش.لبخند تلخی زد و از روی زانوهاش بلند شد
دستای سفید شدهش بر اثر سرما رو داخل جیب پالتوش کرد و نفس راحتی سر دادنایل-پس میگی بالاخره یاسر فهمید پسرش زندس
راجر که خیلی وقته بی سروصدا ایستاده بود تکونی به سرش داد-اون روز تنها چیزی که میتونست اون مرد رو متوقف کنه فهمیدن حقیقت بود پس من چاره ایی نداشتم
نایل روشو به اون پسر کرد-و میخواد با دوستپسر برادرت چیکار کنه؟
راجر-هنوز گیجه..
یک شب پیش رفتم خونه زین دراصل یجورایی مجبور شدم تموم چیزایی که نمیدونست رو بهش گفتم لیامم کنارش بودنایل-خواست خانواده اصلیشو ببینه؟
راجر-شوکه شد چیز اضافه ایی نگفت اما از کوین مالیک به شدت تنفرش زیادتر شد این از چشماش معلوم بود
نایل-پدرت چیکار میخواد بکنه؟
راجر-میدونه لیام مردیه که پسرش عاشقشه پس... فکر نکنم حملهی بیرحمانهایی صورت بگیره یا زین رو ملاقات میکنه و مثل یه پدر براش پدری میکنه یا هم مثل هر مامور دیگهایی وضیفشو انجام میده
نایل-بنظرت رحم میکنه یا همه چیو به درک میفرسته؟
راجر-اون باید اول زین..پسرش رو ببینه و اون موقعس که معلوم میشه اون مرد میخواد چیکار بکنه
نایل-محمد مالیک چی؟ اون میدونه که زین همه چیو فهمیده؟
راجر-بهتره کوین صداش کنی.. اون اسم فقط یه سرپوشه وگرنه براندازهی قاتلی مثل اون نیست
ابرویی بالا انداخت-پس توام ازش متنفری؟
راجر-خب من تا حالا ندیدمش هیچ حسی بهش ندارم و فکر کنم تنها کاری که میکنه خندیدن به ریش یاسره
![](https://img.wattpad.com/cover/199665919-288-k92258.jpg)