part 23

1.9K 438 220
                                    

خب دیگه asian boy تازه داره شروع میشه
و کم کم جواب تمام سوال هایی که ذهنتون رو گیج کرده رو متوجه میشین
و‌ از این به بعد ووت هاتون باید حداقل مرز 120تا رو گذرونده باشه که من بتونم زود به زود اپ کنم
و دیگه در این مورد کوتاهی هم نمیکنم!

طبق معمول‌ آسمون خاکستری رنگ بود
اما انگار بارون قصد باریدن رو نداشت، وزش تند باد درخت‌های داخل حیاط رو به لرزه انداخته بود
متیو دست هاشو داخل جیبِ پالتوی مشکیش جا کرده بود و یقه‌های کتش رو به گردنش نزدیک.

لوک که انگار تو اون قدرت و سرعت باد به زور داشت حرکت میکرد به سمت متیو اومد و از حس سرما توی کل بدنش، کف دستاشو بهم دیگه مالیدو ها کرد-پسر هوا چقد سرده!

تکونی به سرش داد-اره...انگار سوز یه هوای برفی رو داره.

برای تایید شونه هاشو تکون داد-رئیس کجاست؟

لوک-به من گفت الان میاد..ولی نمیدونم کجا مونده!

قبل از اینکه متیو بتونه جوابی بده لیام با اخم غلیظش از در بیرون اومد با تکون دادن سرش راننده، ون مشکی رنگ رو درست کنارِ پاش نگه داشت چند نفر از افرداش سوار ماشین‌های مشکی رنگ شدن و لوک،متیو همراه لیام سوار ون شدن

ون جلوتر حرکت کرد و دو ماشین تیره رنگ که افراد لیام توش بودن از پشت تعقیبش کردن

هری که از توی عمارت از پنجره‌ی قدی، رفتن اون مرد رو تماشا میکرد، نگران چشماشو بست
اینجور رفتن لیام با افرداش اونو یاد گذشته مینداخت
لیامی که وقتی میرفت دنبال کارهای خطرناکش.

اون به عنوان یه برادر و کسی که لیامو میشناخت و میدونست چه اتفاقاتی براش افتاده نگران بود و از همه مهمتر از اینکه میدونست لیام چه کارهایی میتونه بکنه کمی استرس گرفت و با حالت عصبی موهاشو عقب فرستاد

هری-اینجور رفتنت رو دوست ندارم برادر! امیدوارم همه چی خوب پیش بره.

با فکری که به ذهنش رسید سریع پا تند کرد و به سمت زیرزمین عمارت قدم‌های بلندی برداشت تمام طول راه قلبش به شدت میکوبید و از چیزی که قراره ببینه نگران بود نکنه همون چیزی که فکرش رو میکرد در حال انجام باشه؟!!!

بعد از وارد کردن رمز چهار رقمی، در آهنی با صدای "قیژ" بلندی باز شد... هفت ماه بود این در همیشه بسته نگه داشته شده بود!...
اتاقی که تمام دیوارهاش از فولاد ساخته شده بود
اون اتاق گنجینه‌ی لیام و قلب اون عمارت بود

اتاقی که از سلاح‌های گرم نگه داری میکرد!

انواع بمب ها، چاقو ها، پنجه،اسلحه،شلاق‌های فلزی... و کلی وسیله‌ی دیگه که هرکس با دیدنش قابلیت از حال رفتن رو داره
صدای جیغ هایی که از گذشته باقی مونده بودن حتی انگار دیوار فولادیه اون اتاق رو به لرزه مینداخت
صدای زجه ها و فریادهایِ کسایی که به طور ترسناکی شکنجه میشدن.

•Λsian BOҰ•Where stories live. Discover now