فکر کنم طولانیترین چپتر باشه، نزدیک به ۸۰۰۰ کلمه.
عشق مثل یک شب طولانی و پرستاره میمونه
همونقدر بزرگ و زیبا
پر از درخشندگی و آرامش
پر از زمزمه پروانه هایی که توی دل شب بال میزنن
پروانههایی که عاشق پرواز توی تاریکینیه آدم عاشق میتونست قسم بخوره که حتی صدای سکوتماه هم دلنوازترین قطعهموسیقی بین تمام سمفونیهاست
وقتی اون کسی که با تمام قلبت و حتی ذهنت عاشقش بودی درست کنارته و تو حسش میکنی، تنفسش میکنی.. حس خوبش رو مثل موادمخدر وارد خونت میکنی
گرچه دردناک...اما با لذتی وصف نشدنیعشق هم بیماریه هم درمان
هم درده هم لذت
هم روشناییه هم تاریکی
هم آب کثیفه هم آب زلال
انگار تمام تضادهای دنیا توی یه کلمه وصف میشه همونقدر بزرگ اما کوچیکیه آدم عاشق با قلبی که اندازه مشت دست میمونه به اندازه کل دنیا عاشق میشه، شاید این چیزی مبهم بود بین کلمهها بین جملهها حتی وقتی میان سکوت درحال غرق شدنه
برای همینه که تضاد بزرگ و کوچیک، مخصوص عشقیه که یه آدم رو پر کردهسرشار از عشقی بزرگ داخل یک قلب کوچیک
که کسی جز آدمش این رو درک نمیکنه
کسی جز یک آدم عاشق درکش نمیکنه
همونقدر پاک و همونقدر گناهکارعشق تضادهای زیادِ زیبایی رو مال خودش کرده بود
با صدای لیام که حدود ده دقیقه ایی میشد از سر میز بلند شده و درحال حرف زدن با کسی پشت تلفنه میگذشت
دست هاشو زیر چونش گذاشت و به اون مرد که یک دستش رو داخل جیب شلوارش کرده بود و کلمهها رو به طور سریعی به فرد پشت خط تاکید میکرد خیره شدبا فکر کاری که امروز صبح کرده بودن لبخندی زد و سرشو به طرفین تکون داد.. گاهی اوقات برای اون پسر باور این چیزی که بین لیامو خودش وجود داشت غیرقابل باور بود
که یروزی عاشق یه مردی بشه
مردی که تمام دخترا و شاید پسرا شیفتش باشنلیام-خیلی خب.. من بعدا باهات تماس میگیرم
همونطور که وارد آشپزخونه میشد گفت و بعد قطع کردن تماس لبخند گیجی زد-چرا داشتی اونجوری نگام میکردی؟
زین-داشتم با خودم فکر میکردم چه دوستپسر جذابی دارم
لیام خندید و پشت میز جا گرفت-آره؟
زین-آره
شونه ایی بالا انداخت و لیوان قهوش که رو به سرد شدن میرفت رو نزدیک لباش کرد-من از همون روزی که دیدمت زیباییتو تحسین میکردم آسیایی
زین-زیاد رمانتیکش نکن... مطمئنم قبل از من و وقتایی که به کلاب رفتو آمد داشتی دختر پسرای زیادی رو بفاک دادی
لیام به خنگیه اون پسر خندید-عزیزم.. دارم میگم زیباییتو تحسین میکنم نه نالههای جذابت که وقتی دارم...