Part 28

397 85 24
                                    



آروم قرص رو تو دستش گذاشت و لیوان رو جلوی لبش گرفت.
لیام یک نفس اب رو سر کشید تا تلخی مزخرف قرص رو از بین ببره و موفق هم شد.

زین لیوان رو روی میز کنار تخت گذاشت و پسر کوچک تر رو تو آغوشش فشرد؛ قرص‌های آرام‌بخشی که مصرف می‌کرد باعث می‌شد زود خوابش ببره و زین تصمیم داشت تا زمانی که بخوابه کنارش بمونه..

تایلر با شونه‌های پایین افتاده به زین نیم‌نگاهی انداخت و لب زد
-اگه چیزی خواستید خبرم کنید..

و ثانیه‌ای بعد لامپ خاموش شد و لیام خودش رو به زین تکیه داد؛ سرش روی بازوی زین بود و بینیش رو به سینه‌ی اون می‌کشید.

عطر تن زین رو دوست داشت و شاید این عطر اون بود که آرومش می‌کرد نه قرص‌های آرام‌بخش..
-زین؟

با صدای گرفته‌ای زمزمه کرد و این زین بود که دست دیگه‌ش رو هم دور بدن لیام حلقه کرد و تا جایی که می‌تونست اون پسر رو به خودش تکیه داد.

-جانم؟
جوابش رو داد قبل از اینکه دستش رو بین موهای ابریشمیِ عروسک کوچولوش فرو ببره..

-اگه تورو هم از دست بدم چی؟..
با صدایی که با هر کلمه بیشتر تحلیل می‌رفت گفت و با نفس عمیقی چشم‌هاش رو بست.

دست زین بین موهای اون خشک شد و حقیقتا نتونست حتی کلمه‌ای حرف بزنه.. اون از آینده خبر نداشت.. خبر نداشت که ممکنه چه اتفاقات وحشت‌ناکی براشون بیفته..

با خودش فکر کرد کاش می‌تونست یکی از اون آینه‌هایی که تو انیمیشن‌ها پیشگویی می‌کردن رو داشت ‌و می‌تونست آینده‌شون رو ببینه..

ای کاش می‌تونست و از اون اتفاقات وحشت‌ناک سر در میاورد قبل از اینکه عروسک کوچولوش بیشتر از قبل وابسته‌ش بشه..

با آروم و منظم شدن نفس‌های لیام؛ بوسه‌ای روی موهای اون نشوند و لبخند زد.
-متأسفم بیب؛ نمی‌تونم بابت چیزی بهت قول بدم چون از آینده باخبر نیستم اما اینو بدون که من واقعا می‌پرستمت فرشته من..

با تموم شدن حرفش بوسه‌ی آرومی روی لب‌های لیام نشوند و پتو رو روی بدنش صاف کرد.

بوسه‌ی دیگه‌ای بین موهای اون نشوند و آروم سرش رو از روی بازوش به بالش منتقل کرد.

لیام با حس جدا شدن زین اروم ناله‌ای کرد و جنین‌وار تو خودش جمع شد. زین آروم خندید و خواست عقب بره که نتونست و قدمی جلو اومد.

روی بینیش رو بوسید و بعد از درست کردن پتو راه اومده رو به سمت در برگشت و به آرومی از اتاق خارج شد.

Part of he[Z.M]Where stories live. Discover now