🎶survive-Lil happy Lil sad
I try to act unbothered but I end up hurting more
سعی می کنم بدون دردسر رفتار کنم اما در نهایت بیشتر صدمه می بینم
Always in my bed, I made her leave me here alone
همیشه تو رختخوابم، باعث شدم که من رو اینجا تنها بذاره
Screaming at her crying, I would point her to the door
جیغ میکشید و گریه میکرد، من اون رو به سمت در می بردم
All I ever want is her to be here when I'm low
تنها چیزی که همیشه می خوام این بود که وقتی من از پا افتادم اینجا باشه
I try to act unbothered but I end up hurting more
سعی می کنم بدون دردسر رفتار کنم اما در نهایت بیشتر صدمه می بینم
I fell to the ground, I'm smoking all the time
به زمین افتادم ، تمام مدت سیگار می کشم
Just tryna Survive, I might kill myself tonight
فقط تلاش میکنم زنده بمونم ممکنه امشب خودم رو بکشم
I never fucking know, when I'm gonna go
لعنتی من هرگز نمی دونستم کجا برم
'Cause one day I am happy, next I'm strangled by the noose
چون یک روز من خوشحالم بودم، و بعد من با طناب خفه میشدم
I fell to the ground, crying all the time
من زمین خوردم، تمام مدت گریه میکنم
Sadness in my sound, I am always on the grind
غمگینی در صدای من هست، من همیشه سخت کار میکنم
I'm always feeling low, stuck inside my mind
من همیشه احساس کمبود می کنم، تو ذهنم گیر افتادم
I just wanna go, but I never seem to die
من فقط میخوام خلاص شم اما به نظر نمیرسه بمیرم***
صدای مهیب شکسته شدن شیشه و بعد از اون صدای فریاد مضطربانهی جک بود که تو خونهی نه چندان کوچیک زین پیچید.
-زین؟ تو کجایی؟جک با قدمهای بلند و همونطور که تقریبا میدویید به سمت اتاق زین رفت.. میدونست ممکنه اونجا پیداش کنه..
تو تمام این مدت هربار که صدای شکسته شدن چیزی میومد جک مطمئن بود زین به خودش آسیب زده..
تقصیر خودش هم نبود، نمیخواست کسی کمکش کنه.. نمیخواست حس کنه سربار همهس و همه مجبورن کنارش باشن.. اون میخواست تنها باشه اما تنهایی با چشمایی که نمیدید و دستها و پاهایی که راهشون رو بلد نبودن، سخت بود..
بیشتر از اون چیزی که زین فکر میکرد سخت بود اما نمیخواست قبولش کنه.. حتی جک.. اون پسر حتی نمیتونست بدون اجازهی زین نزدیکش بشه.
نه تنها جک بلکه هیچکدوم از آدمای دورش اجازه ی نزدیک شدن بهش نداشتن.. ولیحا بارها تلاش کرده بود با زین صحبت کنه.. که بفهمه چی اذیتش میکنه که اجازهی عمل رو نمیده.. اما زین..
اون پسر سرتق حتی جوابش رو هم نمیداد، جوری رفتار میکرد که انگار ولیحا اصلا وجود نداره.. طوری که انگار خودشه و خودش..
ولی نمیدونست.. هیچکس نمیدونست زین چه مرگشه.. هیچکس نمیدونست اون چطور تو تاریکیه خودش غرق شده!
YOU ARE READING
Part of he[Z.M]
Fanfictionزین نفس عمیقی کشید و دستش رو تو جیب کتش فرو برد. -دیگه نمیخوامت؛ خسته کننده شدی! با نیشخند غلیظی گفت و نفهمید لحن سردش باعث یخ بستن قلب اون شد. اون هم نمیخواست اما.. مجبور بود! لیام به سمتش دوید و محکم بازوی اون رو بین ناخنهاش گرفت. -تو بهم.. تو...