Part 30

437 82 28
                                    

🎼Zedd & Alessia Cara-Stay
زین برای هزارمین بار لباسی رو پوشید و از اتاق پرو خارج شد.
کت و شلوار قرمز به تنش نشسته بود اما این لباس مناسب مراسم هفته‌ی بعد نبود.

با دیدن لب آویزون لیام؛ اخم کرد و رو به فروشنده کرد
-یه کت و شلوار ساده‌ی مشکی به من بده

و به سمت لیام برگشت و با همون اخمش اضافه کرد
-رنگ کراواتم رو جوری انتخاب کن که با لباست ست باشه

طولی نکشید که لبخند جای لب‌های آویزون لیام رو گرفت و اون با ذوق از جاش بلند شد و به سمت قفسه لباس‌ها رفت.

***

قبل خروج از فروشگاه به جاش اشاره کرد و زمانی که تکون دادن سرش از سر اطمینان رو دید لبخندی زد و همونطور که دست لیام رو می‌کشید از اونجا خارج شد.

دوتا پاکت دستشون بود؛ لیام بعد از چهارساعت بالاخره تونست لباس مورد نظرش رو پیدا کنه و همین هم خوب بود.

پاکت ها رو تو دستش گرفت و با دست آزادش دست لیام رو گرفت.
-خب حالا کجا بریم؟

لیام دست مخالفش رو دور بازوی زین حلقه کرد و سرش رو به شونه‌ی اون تکیه داد.
-راه بریم؟

زین آروم خندید و به هوای ابری نگاه کرد.
-ولی ممکنه بارون بگیره

و این لیام بود که بی‌توجه شونه‌ای بالا انداخت و گفت
-اهمیتی نداره..

زین سر تکون داد و سمت ماشین رفت که گوشه‌ی خیابون خلوت پارک شده بود؛ پاکت ها رو تو صندق گذاشت و دوباره به راه رفتنشون ادامه دادن..

-به سایمون چی گفتی که اجازه داد به مراسم بری؟
لیام پرسید و این زین بود که به فکر فرو رفت.

"Flash back "

-می‌خوای بگی خودکشی بوده؟

زین سری تکون داد و به یکی از صندلی‌های آزمایشگاه اشاره کرد
-اینطور به نظر می‌رسه؛ اما این نباید برای شما اهمیتی داشته باشه.. اینطور نیست؟

با نیشخند پرسید و مقابل سایمون جای گرفت.
سایمون بلند به کنایه‌ی اون خندید و جواب داد
-همینطوره؛ بهم بگو چی ازم می‌خوای که تا اینجا کشوندیم؟

اخم‌هاش رو درهم کشید و کمی رو به جلو خم شد.
-هردومون می‌دونیم که من اونقدرا هم خنگ نیستم پس از کاری که می‌کنید سر در میارم و راجب اون ویروس..

حرفش تموم نشده بود که سایمون نیشخندی زد و به صندلی پشتش تکیه داد
-داری تهدیدم می‌کنی؟

Part of he[Z.M]Where stories live. Discover now