Part 33

370 91 49
                                    

لطفا ووت دادنو فراموش نکنین**

نفس عمیقی کشید و دستش رو روی دست لیام که روی بازوش بود گذاشت.
لبخندی که هیچ نشونی از واقعی بودنش نبود، روی لبش نشوند.

اعضای تیمش رو صندلی های  بالای استیج نشسته بودن و همه‌شون با اشتیاق به زین خیره شده بودن..

بازرس ویلیام همه چیز رو با اون‌ها درمیون گذاشته بود و زین خوش‌حال بود؛ بالاخره اون‌ها همه چیز رو فهمیده بودن!

فشار دست لیام روی بازوش باعث شد سرش رو به سمتش برگردونه و به اون خیره شه.
-چی‌شده عشق؟

لیام شونه‌ای بالا انداخت و لبخند غمگینی روی لب‌هاش نشوند.
-عادی بودن اینجا باعث ترسیدنم می‌شه زین؛ نباید انقدر آروم باشه..

زین اما تنها لبخندی زد و به سمت میزی که برای اون‌ها بود؛ درواقع تنها میز خالی سالن قدم برداشت و نشست.
حق با لیام بود و زین می‌دونست اتفاق بدی در حال رخ دادنه اما..

دست لیام رو زیر دستش فشار ارومی داد و درست کنار گوشش زمزمه کرد
-بهت قول می‌دم همه چی درست بشه عشق..

لیام نفس عمیقی کشید و کنار صندلی ایستاد. زین با لبخند صندلی رو بیرون کشید و زمانی که از نشستن لیام مطمئن شد با لبخند کنارش جای گرفت.

دستش رو روی پای لیام گذاشت و همین گرما کافی بود تا لیام احساس آرامش کنه.

زین اروم به سمت استیج برگشت و به اون‌ها خیره شد؛ جز اعضای تیم و دکتر کمپل هیچ‌کس از برگشتش باخبر نبود..

دکتر کمپل با لبخند به زین خیره شد و زمانی که ضربه‌ی ارومی به سر میکروفون زد کل سالن تو سکوت فرو رفت.

-قرار این مراسم برای ماه‌ها پیش بود که به نظرم همه‌تون می‌دونید چرا کنسل شد درسته؟

ثانیه‌ای مکث کرد و ادامه داد
-برای اتفاق ناگواری که برای استاد مالیک افتاد متأسفیم اما خوش‌حالیم که کشف ایشون و تیمشون حیات دوباره‌ای به زمین می‌بخشه؛ به طوری که ما بدون هیچ درختی می‌تونیم نفس بکشیم و اکسیژن رو به ریه هامون بفرستیم.
از تیمشون تشکر می‌کنیم و..

هنوز حرفش تموم نشده بود که صدای دست افراد بلند شد و همه‌شون می‌دونستن حالا وقت سوال پرسیدن نیست پس فقط سکوت کرده بودن به دکتر گوش می‌دادن..

-و امشب سوپرایز بزرگی برای همتون داریم و اون‌هم حضور استاد مالیک و نامزدشون تو مراسم هست.

Part of he[Z.M]Where stories live. Discover now