Part 12

492 102 49
                                    



تايلر با لبخند تكه اى از تخم مرغ رو تو دهنش گذاشت و جواب داد: عام.. به نظر مياد هيچ مشكلى نداره و چون تو ماه سوم باردارىِ اوضاع معده اش بهم ريخته!

زين سرى تكون داد و با اخم نشست. به خاطر اوضاعِ ليو؛ نمى تونستن بهش دارويى تزريق كنن و اون رو به خونه برگردونن پس تا زمانى كه اون اونجا بود، ليو هم مجبور بود بمونه.

جرعه اى از قهوه اش نوشيد و به تايلر و نيك نگاه كرد. با لبخند خاصى كنار هم نشسته بودن و دست هم رو گرفته بودن، طورى كه انگار هرلحظه قراره يكى از اون ها فرار كنه!

ليام، صبح قبل از اينكه از خونه بره اون ها رو بهم معرفى كرده بود و حقيقتا تو ذهن زين هم نمى گنجيد كه نيك گى باشه!

ذهنش اما جاى ديگه اى ميچرخيد و حقيقتا ميخواست بدونه ليام كجا رفته.. فيلم امروز پسر ها رو نداده بود و با يه خداحافظىِ سرسرى از خونه خارج شده بود.

سارا و ليو براى پياده روى به بيرون از خونه رفته بودن و زين نميدونست ليام چطور بهشون اجازه اش رو داده..

فنجون قهوه اش رو روى ميز گذاشت و اروم گفت: ميرم ازمايشگاه؛ اگه ليام اومد بگيد اونجام..

و در مقابل چشم هاى متعجب اون دو نفر از خونه خارج شد.

  **

نايل با اخم كنار ليام نشست و عصبى نفس كشيد، دكتر فرناند حسابى تخريبش كرده بود و اون كسى نبود كه بخواد در مقابلش سكوت كنه اما براى جلوگيرى از اخراجش مجبود بود ساكت باشه.

هرى كه اون طرف ليام نشسته بود با خنده به ليام اشاره كرد و هردوشون تلاش كردن تا جلوى خنديدنشون رو بگيرن!

كلاس خالى شده بود و حالا اون دو نفر منتظر بودن تا نايل آروم بشه و بعد از كلاس خارج بشن.

نايل صورتش سرخ شده بود و با حرص مدادش رو روى ميز ميكوبيد. اما هرى سرش رو تا جايى كه ممكن بود تو يقه اش فرو كرده بود و ليام هم همه ى سعيشو ميكرد تا به نايل نگاه نكنه اما تلاش هاشون بى فايده شد زمانى كه نايل با حرص غريد: ميخواين بخندين، بخندين ديگه اين مسخره بازيا چيه؟

و اون موقع بود كه هرى و ليام همزمان زدن زير خنده و كلاس پر شد از صداى قهقهه هاى اون دو نفر و نايلى كه با عصبانيت بهشون خيره شده بود.

هرى همونطور كه دستش رو روى شكمش گذاشته بود و ميخنديد صداش رو كنى كلفت كرد و گفت: خب جناب هوران،مطمئن باشيد اين ترم هم ميندازمتون.

ليام هم درست مثل هرى مى خنديد. حقيقتا چهره ى سرخ شده ى نايل چيزى نبود كه اون ها ازش بگذرن و بتونن جلوى خنده اشون رو بگيرن!

Part of he[Z.M]Where stories live. Discover now