/۳۰: خداحافظ لویی/

1.1K 267 215
                                    

دستشو روی بدنی که روش خوابیده بود نوازش وار بالا و پایین کشید ،چشماشوبه سختی باز کرد و با دیدن صحنه ی روبروش از جاش پرید که باعث شد موجود روش هم از خواب بپره

زیتن تقریبا روی شکمش پرت شد و از بین مژه هاش با چشمای پف کرده به لیام نگاه سرشار از اخمی انداخت

برای زیتن لخت بودنش عادی بود ولی نمیدونست لیام با دیدن بدن لخت خودش و زیتن وحشت کرده و بعد از کمی فک کردن با دیدن کبودیای روی گردن و کتف زیتن اتفاقات شب قبل رو یادش اومده

بعد از اون لیام سریع تیشرتشو از روی زمین برداشت و با پوشیدن شلوارش سمت حموم دوید لویی با دیدنش برای صبحانه صداش زد اما لیام چیزی نمیشنید

با رسیدن به حموم درو پشتش قفل کرد و بهش تکیه داد

"چرا مثل اولین بارم فرار کردم!"

با پوشوندن صورتش با دستاش با خودش زمزمه کرد با فکر دیشب و چهره ی زیتن خون توی مویرگای صورتش دوید و باعث شد لپاش قرمز بشه

از طرفی زیتن با کشیدن خمیازه ای و مالیدن چشماش با پشت دستش به آرومی از حالت خوابیده به شکم در و اومد و خواست بنشینه که دردی از پایین تا بالای ستون فقراتش‌ باعث شد ناله ی آرومی بکنه ؛ با دیدن بدن لختش توی اینه اخمی کرد لیام بهش گفته بود باید همیشه باید لباس بپوشه

به ناچار سمت کمد رفت تا یکی از لباسای لیامو بپوشه درسته که لیام واسش لباس خریده بود اما زیتن لباسای لیامو بیشتر دوست داشت اونا راحت تربودن و به بدنش نمیچسبیدن و از همه مهم تر بوی لیوشو میدادن

اما قبل اینکه بتونه لباسو بپوشه متوجه شد که مایعی پایین تنشو کثیف کرده با به خاطر آوردن اینکه اون چیه گوشاش جمع شدن و دمش خم شد صورتش قرمز شده بود و چشماشو بسته بود که صدای در اومد

لیام با دیدن صحنه ی روبروش از روی عادت میخواست روشو برگردونه که به خودش اومد و اینکارم نکرد به جاش به یکی از کیوت ترین حالتای زیتنش زل زد

"لیو ..." با صدای گریه مانندش از لیام خواهش می‌کرد

"بریم حموم؟" لیام که دقیقا میدونست زیتن این دفعه خودش با خواست خودش می‌خواد بره حموم رفت سمتشو با گرفتن زیر پاهاش و پشت گردنش از روی زمین بلندش کرد خوشتبختانه لویی چند دقیقه ای بود که برای قرارش رفته بود!


***

برای نفس کشیدن لباشو از لباس پسر روبروش جدا کرد و آهی کشید هری جلوتر اومد تا دوباره ببوستش اما لویی با گذاشتن دستش روی سینش جلوشو گرفت

"یادت باشه اگه یه بار دیگه اجازه بدی کسی اونقد بهت نزدیک بشه که بخواد ببوستت به معنای واقعی کلمه جرت میدم ،اون فرفریاتو دونه دونه می‌کنم"

Zitten [ZIAM MAYNE]Where stories live. Discover now