|۲۹:طبیعت|

1.1K 285 106
                                    

میتونید به آهنگ Natural از زین گوش بدید!
ووت و کامنت یادتون نره :))!
________






لیام با گذاشتن یه دستش زیر زانوی زیتن و دست دیگش زیر گردنش اونو از روی زمین بلند کرد و سمت در حرکت کرد.

با دیدن میلر به سرعت نگاهشو ازش دزدید و با اشاره به لویی ازش خواست که دنبالش بره. لویی با خداحافظیه کوتاهی به سرعت خودشو به لیام رسوند.

"حالش خوبه؟"

لویی با اشاره به زیتنی که چشماش نیمه باز بود و تقریباً داشت بسته میشد با صدایی مملو از نگرانی پرسید.

"نمی دونم لویی ... الآن فقط میخوام از اینجا دورش کنم."

لیام با فکر این که ممکنه چه بلاهایی سر زیتنیش اومده باشه جوری سمت ماشین رفت و روشنش کرد که خودشم متوجه نشده بود کی این اتفاقا افتاد و چطوری شد که الآن زیتن روی صندلی عقب ماشین خوابیده بود.

"اون خب ... اهم لیام ..."

لویی سعی کرد با سوالاتش باعث اذیت شدن لیام نشه و وقتی دید لیام واکنشی نشون نمی ده تصمیم گرفت حرفشو ادامه بده.

"لیام ... زیتن چیزی بهت نگفت؟"

لیام اخمش پررنگ تر شد و دوباره سمت لویی برگشت ؛ اما این بار به خودش اومد و آروم موند با خوردن نگاهش از توی آینه به زیتن اخمش کمرنگ تر شد.

"کبودیای روی دستش همه چیزو گفت لو ... "

با دور تر شدن لویی و لیام از اون مکان شخص دیگه ای به اونجا نزدیک تر میشد که هیچ کدومشون نمی دونستن این به نفع اوناست یا نه.








***

با زدن در خونه بلافاصله در باز شد انگار کسی منتظر اومدنشون بود.

"خدای من ..."

هری با حالتی گفت که معلوم نبود خوشحال شده یا ناراحت ؛ لویی با تعجب به هری نگاه کرد اون از کی اونجا بود و همین موقع بود که اشلی پشت هری ظاهر شد.

اشلی چشمش خورد به شخصی که تو آغوش لیام بود و هر سه پسر نزدیک بود پس بیوفتن ؛ اما چیزی که انتظار نداشتن اتفاق افتاد

"خدای من دوست پسرت چقد خوشگلهه .."

اشلی با ذوق گفت و با اشاره ی دستش ادامه داد

"بدویید بیاید تو تا کسی ندیدتتون‌."

"من زیتنو میبرم تو اتاقمون تا استراحت کنه."

لیام رو به بقیه گفت وقتی هری درو بست و لویی بلافاصله بعد از رفتن لیام رو به اشلی سوالشو پرسید.

"اشلی تو خوبی؟ "

اشلی با ذوق سرشو تکون داد ؛

"ولی تو چطور ... زیتن که ...!؟"

Zitten [ZIAM MAYNE]Where stories live. Discover now