/۲۰: کراش/

1.3K 342 103
                                    

"همونطور که گفتم ... آره میتونین به چشم کراش بهش نگاه کنین من نمی تونم راجع بهش به لویی بگم."

پسر جوون تر گیج گفت ؛ نمی تونست راجع به زیتن مستقیم حرف بزنه. هر دو پسر سری به نشانه ی تأیید تکون دادن اما دختر چشم آبی حالت چهرش عوض شد و عصبانیتو بروز میداد.

"منظورت چیه پین؟ اون هم خونه ایته .. مثل برادرت میمونه ... منظورم اینه ..."

نگاه ها از روی لیام سمت امیلی رفت و دختر قبل از این که بخواد حرفشو ادامه بده ادامه ی کاپوچینوشو بی توجه به نگاه رئیس و دو تا همکارش نوشید.

کافی شاپ خالی بود کسی اونجا نبود و آخر وقت بود ؛ نایل به همراه لیام ، جو و امیلی دور یکی از میزای چهار نفره نشسته بود و همشون داشتن در مورد مشکل لیام کراش لیام که تازه مطرحش کرده بود بحث میکردن.

"اون مثل برادرته بلاخره که باید یه روز بهش بگی ... شاید یه چیزایی بین تو و کراشت اتفاق بیوفته "

لیام پشیمون شده بود از مطرح کردن این موضوع به عنوان یه کراش ؛ چون قطعاً راه حلای هیچ کدومشون با عقل جور در نمی اومد.

قبل این که هیچ کدومشون بتونن چیزی بگن موبایل نایل روی میز روشن شد و صداش در اومد

"باید اینو جواب بدم بدون من ادامه بدین"

اگه کسی اونا رو از دور می دید فکرشم از ذهنش عبور نمی کرد که نایل رئیسشونه ؛ بیشتر شبیه یه گروه دوست هم دانشگاهی بودن که انگار داشتن رو یه پروژه ی کلاسی کار میکردن

"فک نمی کنم بتونم بهش بگم ... اصلاً ..."

لیام با تردید به میز خیره شد و جو که کنارش نشسته بود دستی پشتش کشید ؛ خب این موضوع جدی ای بود لیام بعد از مدت طولانی ای به نظر میرسید بلاخره از خودش احساس نشون داده بود

همیشه جو فکر میکرد اون پسر سنگ دله ! جوری که بی خیال تو زندگیش غرق بود بدون هیچ کراش یا عشق یا دوست دختر / دوست پسری؟

امیلی لیوانشو روی میز برگردوند و همزمان نایل برگشت سمتشون

"من باید برم ... نیم ساعت دیگه در کافی شاپو ببندید یا اگه خسته این میتونید الآن این کارو کنید"

خیلی سریع اینو گفت و کتشو از پشت صندلی ای که روش نشسته بود برداشت و سمت در رفت به سرعت نور!

همون لحظه بود که صدای موبایل لیام در اومد و یه پیام با مضمون

«همین الآن،خونه»

از لویی دریافت کرد با دیدن اون پیام استرسو تو تک تک نوروناش حس کرد ؛ معمولاً وقتی لویی از چیزی عصبانیه یا مسئله ی خیلی جدی ای اتفاق میوفته لیام همچین پیامی دریافت میکنه پس به سرعت از جاش بلند شد

Zitten [ZIAM MAYNE]Where stories live. Discover now