ووت و کامنتتون انرژیمه :)
اگه خواستید می تونید به آهنگ thee good side of things تروی گوش بدید
______________با سرچ کردن واژه ی ولنتاین چیزی که تو نتایج میبینیم باعث تقسیم شدنمون به دو دسته میشه یک:باعث میشه به شخص خاصی فکر کنیم
و دسته ی دوم :فکرمون به سمت کسی نمیره و بیشتر حالمون بهم میخوره
اگه میخواستیم لیام رو تو دسته ی خاصی قرار بدیم اون تو دسته ی سوم قرار می گرفت:فکرش سمت کسی نمی ره و حالت تهوع هم نمی گیره
"برای جلسه ی بعد هر گروه به انتخاب خودتون یه ارائه در مورد یکی از بیماری های توکسوپلاسموز ، درمافیتوز و هاری آماده کنه"
میلر با جدیت گفت و صدای دانشجوهاشو در آورد اونا واقعاً تحمل این خبرو تو روز ولنتاین نداشتن
اشلی که کنار لیام در حال جمع کردن کتاب و جزوش بود سمت لیام برگشت
"و این دلیلیه که از این پیرمرد متنفرم"
"من دوسش دارم ... حداقل با تحقیق کردن بهتر یاد میگیریم"
دختر واسه دوستش شکلکی درآورد و کولشو روی شونش انداخت میخواست بره که دوباره با تردید سمت لیام برگشت اون واقعا به راهنمایی نیاز داشت و با اینکه لیام بهترین گزینش نبود اما تنها گزینه ی در دسترس بود
"لیام .."
لیام که در حال بستن زیپ کیفش بود سرشو بلند کرد و چهره ای از اشلی رو دید که هر وقت چیزی از لیام میخواست ظاهر میشد
"نه" لیام با سردی گفت و کولشو برداشت و راه افتاد قدماش اونقد بلند بود که اشلی برای رسیدن بهش تقریبا داشت میدوید
"من که چیزی نگفتم" دختر با لب و لوچه ی آویزونش شونه ی دوستشو گرفت و متوقفش کرد
"ولی صورتت گفت"
"لیام..."
"اشلی"
لیام دست اشلی رو از بازوش جدا کرد و سعی کرد به راه رفتنش ادامه بده
"اما امروز ولنتاینه"
دختر با همون حالت قبلیش یعنی مظلوم ترین حالتش گفت و ایستاد اما لیام بی توجه سمت کلاس بعدیش رفت؛ خوب بود که امروز تا ده کلاس داشت و از اونجایی که نایل قرار بود بابت کار کردن تو روز ولنتاین بهشون اضافه حقوق بده باید زودتر از دانشکده دامپزشکی میرفت بیرون و اگه وایمیستاد تا با اشلی که همه به جز استادا هالزی صداش میزدن وقتشو تلف میکرد به کلاسش نمیرسید
***
"لیام یه کم احساس نشون بده آدم باش !"
اشلی با چشمای ریز شده انگار داشت با یه روبات حرف میزد ؛لیام نگاهی به ساعتش انداخت خب ساعت ده و نیم بود و میتونست بره خونه کمی استراحت کنه و بعد بره سرکار
ВИ ЧИТАЄТЕ
Zitten [ZIAM MAYNE]
Фанфікиسرنوشت یک دانشجوی دامپزشکی با دیدن عجیب ترین گربه ی زندگیش به طور کلی عوض شد هشدار: این یک کتاب تخیلی است، اگر با بیش از حد بامزه بودن بیش از حد تخیلی بودن مشکل دارید کتاب رو مطالعه نکنید- Mpreg