|۱۵:مستیِ لیوش|

1.6K 448 126
                                    

ووت و کامنت یادتون نره~















_____________________
بعد از نوشیدن چند تا شات نه تنها سر گیجه و تپش قلبش از بین نرفت بلکه بدتر شد اون حتی به جای اینکه ذهنش کمی منحرف بشه ، بیشتر پر شد از "لیو" با صدای یه گربه ، لیو با لحن عصبانی ، لیو با لحن آروم ، لیو وقتی تازه از خواب بیدار میشد ، لیوو وقتی چیزی میخواست

"هی میدونی چیه؟ یه گربه صورتمو لیس زد و من به اینجا فرار کردم ."

رو به بارمن وقتی شات بعدیو ازش گرفت احمقانه با صدای نسبتا آرومی وقتی سمتش خم شد گفت ، انگار مهم ترین موضوع زندگیشو داشت میگفت

پسرِ نسبتا جوون سری تکون داد و به نظر میرسید اون جمله براش عادی بود آدمایی که مست میشدن و چیزای بدتر از این میگفتن .

"اون بهم میگه لیوووو"

وقتی سعی میکرد صداش نازک و مشابه زیتنش باشه داد زد و خنده ی اون پسرو به دنبال داشت خودشم احمقانه و خیلی بلند جوری که چشماش بسته شدن شروع خندیدن کرد .

ناگهان یاده اتفاق صبح افتاد ، اگه اون انسان بود زیباترین انسانی بود که لیام دیده بود ولی اون گوشای گربه ای داشت پس لیام میتونست بگه اون زیباترین موجودی بود که به عمر دیده بود.

اگه افکارش در لحظه نامرتب بود اون مست بود و اصلا نمی دونست فکرش داره به کجا ها میره.

متوجه شخصی که کنارش نشست و در خواست نوشیدنی کرد نشد اون خیلی درگیر فکر کردن به زیتتش بود

"اون زیتن منه ... اون بهم گفت دوسم داله ... منظورش چی بود؟ معنی جملش چی میشه؟"

"فکر کنم منظورش این بود که دوست داره"

با صدایی که به گوشش رسید سر جاش از ترس خشکش زد و مستی داشت از سرش می پرید وقتی برگشت و دید درست حدس زده .

"آقای هوران"

با تعجب بیشتر به خودش فهموند که آقای هوران صاحب کافی شاپی که لیام اونجا مشغول کار بود کنارش نشسته .

"لیام ... یا بهتره بگم لیو؟"

با نیشخندی اسم مستعاره پسرو که حدس میزد معشوقش بهش داده به زبون آورد ؛ هوران چند سالی از لیام بزرگتر بود و فاصله ی سنیشون خیلی نبود ... اونا هر دو تو دهه ی سوم زندگیشون بودن .

دوباره لیام با شات بعدی ای که نوشید به حالت قبلیش برگشت ؛ به بی نهایت صادق بودن .

"ببینید آقای هوران با تمام احترامی که براتون قائلم ولی تنها کسی که میتونه لیو صدام بزنه تو کل دنیا فقط و فقط یه موجوده"

"موجود؟"

نایل اولین شاتو درخواست کرد و ابروشو بالا داد چشمای اقیانوسیش احساس تعجبو فریاد میزد .

Zitten [ZIAM MAYNE]Where stories live. Discover now