⚔️مبارزه سی و هفتم: لبخند زدن در خسته ترین حالت⚔️

1K 241 93
                                    

کیسه های بزرگ خرید توی دستش رو کنار جا کفشی گذاشت و کفش هاش رو در اورد، دوباره کیسه ها رو بلند کرد تا روی اوپن بذاره که چشمش به مبل افتاد

"عه آرا اینجا چیکار میکنی؟"

با ذوق پرسید ولی مثل این که لوهان و آرا متوجه حضورش نشده بودن.

جلوتر رفت و دستش رو روی شونه آرا که توی لپتاپ لوهان خم شده بود گذاشت

"سلام؟!"

"عا سلام سهون! ببین نه نه این یکی رو بردار... اره بهتر شد"

آرا بدون این که تغییری توی حالتش بده جواب سهون رو داد و جمله بعدیش رو به لوهان که انگار داشت یه کاری براش انجام میداد گفت

خب خدا رو شکر حالا دیگه خواهر زاده عزیزش هم به جمع ایگنور کنندگانش پیوسته بود.

احساس میکرد این یکی از بارز ترین خصوصیات لوهان!

«هر کسی بهش نزدیک بشه سهون رو ایگنور می‌کنه»

"خوبه؟"

لوهان از آرا پرسید و دختر بعد از کمی فکر کردن لبش رو تر کرد.

"اون یکی رو هم پاک کنی خوب میشه... اره همین! خیلی خوب شدددد!!!"

آرا با ذوق گفت و لوهان رو محکم به خودش فشار داد

"ممنوووننننن!!!"

لوهان لبخندی زد و به سهون که همونطور بالای سرشون ایستاده بود نگاه کرد

"مشکلی پیش اومده؟"

"میتونم بپرسم دارین چیکار میکنین؟"

قبل از این که لوهان جوابش رو بده آرا با نیشخندی که گوشه لبش جا گرفته بود سریع از روی مبل بلند شد

"هیچی از لوهان اوپا خواستم اکانت اس‌ان‌اس یکی از هم کلاسیام رو هک کنه. اونم داشت انجامش میداد."

سهون ابرو هاش رو بالا انداخت و چندبار پشت سر هم پلک زد

"لوهان اوپا؟! از کی شده لوهان او- وایسا ببینم! یعنی چی که هک کنه؟؟!!"

با تعجب به لوهان نگاه کرد و پسر بزرگتر لپ تاپش رو بست و گذاشتش کنار.

"یکی از همکلاسی هاش اذیتش کرده بود منم کمک کردم حقش رو بگیره. چیزی نشده که"

لوهان با لبخند گفت و چشم های سهون گشاد تر از قبل شد.

"یعنی فقط چون اذیتش کرده بود باید همچین کاری میکردین؟!"

آرا پرید وسط حرفشون و با اخم از سهون پرسید

"پس چی وایمیستادم نگاهش میکردم تا اذیتم کنه؟!"

"نه منظورم این نیست ولی دارم میگم اگه رفته رو مخت خب می‌رفتی میزدیش! این چه ایده‌ مزخرفی بود که با هم زدید؟!"

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Where stories live. Discover now