⚔️مبارزه بیست و هشتم: یادآوری خاطرات نچندان خوش‌آیند⚔️

1K 261 167
                                    

سلام سلام سلام😂
خب اول یه عذر خواهی بکنم🤦🏻‍♀️ این پارت و پارت بعد خیلی خیلی مهمن پس باید درست نوشته میشدن و من این پارت رو چندبار از اول نوشتم🤧💔
هرچند باز هم اون چیزی که میخواستم نشد ولی دیگه نمیشد از اول بنویسم🙄🤦🏻‍♀️

•*•*•*•*•*•*•

بعضی چیز ها یه محرک برای به یاد آوردنن.

یه کلمه...

یه بو...

یه طعم...

بعضی وقتها هم یه آلبوم قدیمی رو باز می‌کنی و با دیدن عکس هاش کلی خاطرات خوب یادت میاد.

یا میری به یه مکانی که قبلا رفته بودی و اتفاقاتی خوب و بدی که افتاده بود رو به یاد میاری.

معمولا یادآوری خاطرات لذت بخشه و باعث خوشحالی میشه.

اما همیشه هم شخم زدن گذشته خوب نیست چون همه خاطرات پر از خوشی نیستن...

بعضی از اتفاق ها رو باید گذاشت توی گنجه و قفل بزرگی بهش زد تا هیچوقت باز نشن...

اما برای همیشه که نمیشه ازشون فرار کرد نه؟

بالاخره یه روزی...

یه کسی...

میاد و خواسته یا ناخواسته در اون گنجه رو باز میکنه و همه چیز رو از اعماقش بیرون می‌کشه...

بکهیون زمانی این رو فهمیده که دور میز های گرد توی سالن ورزش دبیرستانشون نشسته بود و یکی از همکلاسی های قدیمیش با لبخند ازش پرسید

"شما ستا خیلی صمیمی بودید و همیشه پیش هم میدیدمتون، ولی وقتی فهمیدیم توی تیم های رقیب باز می‌کنید خیلی تعجب کردیم، قضیه چیه؟"

با این سوال یکی از دختر هایی که بک واقعا مطمئن نبود حتی توی کلاسشون بوده باشه تایید کرد و اون هم به جمع سوال کنندگان اضافه شد.

"اره واقعاً، هر سه تاتون که برای مسابقه دادن توی تو.توسکا بود اسمش دیگه؟ قبل شده بودید..."

بکهیون جواب دادن این سوال رو به جونگین محول کرد و از دور میز بلند شد.

سالن بزرگ ورزش با میز های گرد و رو میزی های کرم رنگ پوشیده شده بود و جلوی دیوار بزرگ سمت راست هم میز های مستطیلی در ادامه هم چیده شده بودن و میز طویلی رو ایجاد کرده بودن که به عنوان سلف استفاده میشد.

میز اول با کاپ کیک، کوکی و کیک برانی، میز دوم با کوکتل های مختلف، لیموناد و نوشابه و میز سوم هم با ژله و کارامل پر شده بودن.

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Where stories live. Discover now