⚔️مبارزه چهل و چهارم - نزدیک اما دور⚔️

906 232 81
                                    

"بیا اینو بخور"

"نه نمی‌خوام ببرش اونور نمی‌خوام!"

"یعنی چی که نمیخوای دارم میگم دهنتو باز کن!"

جونگین میخواست به زور میوه‌ای ک خرد کرده بود رو به خورد بک بده ولی بکهیون به شدت پسش میزد.

"ولم کم! نمیخوام بخورمش!!"

جونگین اخم غلیظی کرد و اون تیکه کوچیک هلو رو به لب های بکهیون فشرد.

"وقتی میگم بخورش یعنی بخورششش!!"

بکهیون دستش رو بالا آورد و زد زیر دست جونگین تا اون میوه چندش رو از جلو چشماش ببره کنار‌.

"من تاندون پام مشکل پیدا کرده نه دستگاه گوارشمم!!"

بکهیون با حرص گفت و جونگین اون تیکه هلو بیچاره که دیگه له شده بود روی توی سطل آشغال پرت کرد.

"عه واقعا؟ آخه انقدر همیشه یبسی گفتم شاید این کمکت کنه!"

جونگین تمسخر آمیز گفت و با ترش رویی نگاهش رو گرفت.

"میگم... صرفا برای این که بدونین اونی که یبوست رو از بین می‌برد آلوعه نه هلو..."

کیونگسو که از دعوا های مسخره اون دوتا سر خوردن هلو خسته شده بود عاقل اندر سفیهانه گفت و لب هاش رو جمع کرد.

کای و بکهیون چند لحظه بهش نگاه کردن و بعد خودشون رو به اون راه زدن.

"به هر حال هر دوشون چندشن! تازه آلو که بدتر..."

بکهیون با قیافه‌ای که کج و کوله شده بود گفت و جونگین چشم هاش رو توی حدقه چرخوند.

"عین بچه ها باید التماست کرد که چیزای مقوی بخوری!"

بکهیون اهمیتی بهش نداد و فقط خودش رو روی تخت بالا تر کشید.

"حالا سوهو و چان نیستن گیر بدن تو جاشونو پر کن... برای اینجوری شیفت ایستادناتون پولم میگیرین؟"

بکهیون آروم با خودش زمزمه کرد و جمله آخرش که کمی بلند گفته شد بود کای رو حرصی تر کرد.

برگشت تا چیزی بهش بگه که کیونگسو کوسن مبل رو سمتش پرت کرد.

"آه بسه دیگه!!! هی عین جیرجیرک ور ور میکنین!"

جونگین لب هاش رو به جلو متمایل کرد و و بدنش رو تاب داد.

"حالا... پات چطوره؟"

حتی به بکهیون نگاه هم نکرد و سعی میکرد نشون بده که اصلا براش اهمیت نداره و صرفا همینجوری داره حالشو می‌پرسه.

کیونگسو تکخند تمسخر آمیزی زد و بکهیون ریز خندید.

"هوم... به نظر خودم که خیلی خوب و عالیه ولی خب نظر بقیه این نیست و مجبورم برای سه هفته این گچو دور پام نگه دارم. شاید اگر میتونستم برم حموم بهتر میشد..."

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Kde žijí příběhy. Začni objevovat