⚔️مبارزه هفدهم: گندی زدی دو کیونگسو!⚔️

1.1K 273 62
                                    



"جونگ!"
همون طور که چشماش بسته بود صداش زد و بعد از این که حس کرد حواسش بهش هست سوالش رو پرسید.
"هی! با من قرار میذاری؟"
پسر کوچکتر مکث کرد.
فکر کرد درست نشنیده
الان واقعا کیونگسو ازش خواسته بود باهاش قرار بذاره؟
واقعا همچین موهبتی الهی رو دریافت کرده بود؟
خدایا توی زندگی قبلی چیکار کرده بود که الان کراشش ازش خواسته بود باهاش قرار بذاره؟
دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه که با حرف پسر بزرگتر همه کوه آرزو هاش پایین ریخت...
"ببین در واقع منظورم این نیست که بهت علاقه دارما!"
یعنی چی؟
ازش میخواست باهاش قرار بذاره اما علاقه نداشت؟
"من نمی‌فهمم منظورت رو..."
با صدایی که به زور شنیده میشد پرسید و منتظر به پسر بزرگتر نگاه کرد
کیونگسو خودش رو جلوتر کشید و لبش رو خیس کرد
"ببین... در واقع من به یه کسی علاقه دارم... اما بهش نگفتم... و خب نمیخوام وقتی باهاش قرار میذارم بی تجربه باشم..."
آروم آروم صداش تحلیل رفت و نتونست جملش رو ادامه بده، نمیدونست حرفش درسته یا نه اما به نظر میومد که کای ناراحت شده.
کای با خشمی که پر از غم بود بهش زل زده بود و نمیدونست چی بگه...
اون کیونگسو رو دوست داشت و اون وقت پسر بزرگتر ازش میخواست که بهش کمک کنه تا یاد بگیره که بعداً چجوری باید به یکی دیگه عشق بورزه؟
واقعا؟!
حتی با وجود این که کیونگسو نمیدونست که کای بهش علاقه داره کارش درست نبود!
جونگین سرش رو پایین انداخت و سعی کرد بیشتر از این با نفرت بهش نگاه نکنه.
کیونگسو لبش رو گزید و با تردید صداش زد که با فریاد جونگین از جاش پرید.
"خجالت نمی‌کشی نه؟؟؟!! من دوستتم لعنتی!!!!"
"ببین-"
کیونگسو سریع بلند شد و دستش رو روی بازوی کای گذاشت تا آرومش کنه اما جونگین پسش زد
"به من دست نزن"
چند لحظه نشست تا آروم بشه و بعد از روی تخت بلند شد و بعد از برداشتن سوییچ از روی دراور از اتاق بیرون رفت و در رو به شدت کوبید!
کیونگسو چند لحظه به در بسته خیر موند و بعد صورتش رو توی دستاش گرفت
"آه!! لعنت بهش!!!"
مشتش رو به تخت کوبید و نفسش رو پر صدا بیرون داد.

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

توی راه رو سمت اتاق خودش و چانیول قدم برمیداشت که جونگین رو در حال نزدیک تر شدن به خودش داد.
قدم هایش رو سریع کرد تا بهش برسه.
"هی جون-"
با لبخند صداش زد اما با تنه‌ای که پسر قدبلندتر بهش زد و بی توجه به اون از کنارش رد شد لباش رو کج کرد و با اخمی که از روی تعجب بود نگاهش کرد.
اون چش بود؟
سرش رو تکون داد و سعی کرد بهش فکر نکنه و سمت اتاق خودشون رفت ولی قبل از این که در اتاق رو باز کنه مکث کرد.
پووووف!
اون جونگین بود و نمیشد که بکهیون نسبت به اون حرکتش بس توجه باشه پس راهش رو به طرف اتاق مشترک مای و کیونگسو کج کرد.
احتملا اون میدونست مشکل چیه...
چند تقه به در زد و منتظر شد اما با نشنیدن جوابی در رو آروم باز کرد و داخل اتاق رفت.
چشمش رو توی اتاق چرخوند و روی کیونگسو که روی پارکت های اتاق نشسته بود و سرش رو روی زانوهاش گذاشته بود، ثابت شد.
کنارش روی زمین نشست و دستش رو روی شونش گذاشت و تکونش داد
"سو؟ منو ببین..."
کیونگسو آروم سرش رو بالا آورد و به صورت پسر نگاه کرد.
"جونگین چش بود؟ تو چرا اینجوری شدی؟"
پسر کوچیکتر که انگار دوباره یادش اومده بود چه اتفاقی افتاده صورتش رو دستاش گرفت و با صدای زیری نالید
"گند زدم هیون! گند زدم!"
بکهیون کم کم داشت نگران میشد.
انگار واقعا به مشکلی پیش اومده بود
"بگو چیشده؟"
سرش روبه چپ و راست تکون داد...
واقعا نمیتونست به بکهیون بگه که از دوسش چه درخواستی کرده!
آخه کی می‌ره به دوسش میگه "هی! من عاشق یه کسی هستم و میشه روی تو تست کنم که باید چیکار کنم؟" عین موش آزمایشگاهی!
"تا نگی که نمیشه کاری کرد!"
به صورت بک نگاه کرد
"نمیشه... تو هیچ کاری نمی تونی برای کمک به من بکنی و از اون مهم تر... من نمیتونم بگم چی شده!"
پسر بزرگتر لب هایش رو خیس کرد و نفسی کشید...
"باشه... هر چی تو بخوای... بیخیال... نمی‌دونم چی شده ولی امیدوارم که زودتر مشکل حل شه... کای واقعا حالش بد بود."
کیونگسو اخمی کرد و سرش رو تکون داد و بعد بلند شد و سمت سرویس توی اتاق رفت.
بکهیون چند لحظه توی اتاق ایستاد و بعد اون هم از اتاق بیرون رفت.

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin