⚔️مبارزه چهل و دوم: بوسه‌ی شبحِ گرگ و میش⚔️

1K 244 61
                                    

باند نسبتا ضخیم که میتونست پا رو کمی هم گرم کنه دور مچ و کف پای بکهیون بست و دستش رو روی باند گذاشت تا گرمای دستش باعث شده پماد زیرش هم زودتر عمل کنه و بعد از چند لحظه دستش رو برداشت.

"اگر خیلی درد داری میخوای به سوهو زنگ بزنم؟"

از بکهیون که عین جنین زیر پتو توی خودش مچاله شده بود پرسید و بک سرش رو نفی تکون داد.

"نه، با همین پماد دردم کم میشه..."

لحن بی حالش نشون میداد که مسکن ها دارن کار خودشون رو میکنن و کم کم خوابش می‌بره.

چانیول آهسته و با احتیاط لبه تخت نشست و موهای بک رو آروم لمس کرد تا با بازی کردن باهاشون، پسر بزرگتر خوابش ببره ولی بکهیون تکون ریزی به خودش داد و به دیوار نزدیک تر شد تا جای بیشتری روی تخت باز شه.

چانیول با خوشحالی از این که بکهیون نشون داده بود میتونه کنارش بخوابه لبخندی زد و با وجود این که واقعا قصدش این نبود، زیر پتو خزید.

اول تردید داشت که می‌تونه این کار رو بکنه یا نه ولی بعد دستش رو دور بکهیون حلقه کرد و از پشت توی بغلش گرفت.

وقتی دید بکهیون پسش نزده بازدمش رو بیرون داد و با خیال راحت تر بغلش کرد.

با این وجود خیلی احساس راحتی نمی‌کرد و سعی داشت آروم نفس بکشه که مزاحم خواب بک نشه ولی از جاش تکون نخورد و تا زمانی که بکهیون خوابش برد با موهاش بازی کرد.

هنوز شب نشده بود و درست بود که چانیول مسکن نخورده بود اما برخلاف بقیه که توی بازی بارها تعویض شدن و استراحت کردن اون تمام چهار کوارتر رو بازی کرده بود و به خاطر ضربه هایی که خورده بود بدنش کوفته شده بود.

نیاز شدید به یه دوش آبگرم داشت ولی سکوت اتاق و گرمای بدن پسر بزرگتر که هنوز هم باورش نمیشد الان توی بغلشه، باعث می‌شد خواب آلود بشه.

دستش رو زیر سر بکهیون عقب و جلو کرد تا توی حالت خوبی قرار بگیره و بعد خودش هم وارد خواب عمیقش شد.

نمی‌دونست از خستگی زیاد بود یا از حس خوبش ولی خوابش به قدری سنگین و عمیق شده بود که حتی نفهمید چقدر خوابیده.

فقط زمانی از خواب بیدار شد که لرزیدن جسم توی بغلش شدت گرفت و صدای هق هق آرومی مثل آلارم موبایل، خوابش رو سبک کرد.

با گیجی لای چشم هاش رو باز کرد و چند بار پلک زد تا شرایط اطراف رو درک کنه و وقتی دید بکهیون داره ملیرزه با تعجب بلند شد.

"بکهیون! بکهیون صدامو مینشوی؟!! بککک!!!"

دستش رو روی شونه بکهیون گذاشته بود و تکونش میداد تا برگرده ولی وقتی با صورت خیس و قرمزش مواجه شد سر جاش خشکش زد.

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt