⚔️مبارزه اخر: Wabi - Sabi⚔️

980 248 92
                                    

Wabi - Sabi: nothing lasts, nothing finished, nothing is perfect.

قلاده سگو دور دستش پیچید و پشتش رو بهش کرد تا سگ راحت ادرارش رو خالی کنه.

هرچند اگر نگاهشم میکرد برای سگ کوچولو که البته الان کمی بزرگ شده بود فرقی نداشت ولی ترجیح داد پشتش بهش باشه.

وقتی مطمئن شد کار سگ تموم شده طرفش برگشت و کمرشو نوازش کرد.

"پسر خوب... یه ذره دیگه صبر کنیم جونگین میرسه"

وقتی دید سگ انگار حوصلش سر رفته و میخواست بره گفت تا آروم نگهش داره.

"بشین!"

با لحن دستوری بهش گفت و حیوون حرف گوش کن همونجا نشست.

کمتر از دو دقیقه طول کشید تا جونگین از سر خیابون دیده بشه.

دستش رو برای کیونگسو که به دیوار یکی از خونه ها تکیه داده بود تکون داد و سمتش دوید.

وقتی بهش رسید دستشو روی زانو هاش گذاشت و نفس نفس زد.

"ماشینم... وسط راه خراب شد. مجبور شدم پیاده بیام"

کیونگسو چشماشو توی حدقه چرخوند.

"ماشینت یا خراب میشه، یا بنزین تموم میکنه"

"شرمنده پول ندارم یه جدیدشو بخرم"

با حرفش کیونگسو تکخندی زد

"آها"

با تاکید و لحن "باشه تو راست میگی" گفت و قلاده سگ رو تکون داد تا بهش بفهمونه می‌تونه حرکت کنه.

"پیاده رویش تموم شد. دیگه خسته شده باید برگردیم خونه، مشکلی نداری؟"

از جونگین پرسید و پسر سرش رو به نفی تکون داد.

"نه خوبه، خودمم انقدر دوییدم خسته شدم!"

گلدن رتریور که بعد از مدت ها جونگین رو دیده بود
سعی میکرد خیلی سریع حرکت نکنه تا بتونه کنار پسر قد بلند بمونه و خودش رو بهش می فشرد.

"دلت برام تنگ شده بود نه؟ آره کوچولو؟"

روی زمین چمباتمه زد و زیر شکم سگو خاروند.

سگ زبونش رو بیرون آورد و تند تند نفس کشید.

"دل منم برات تنگ شده بود"

با خنده رو بهش گفت و سرش رو بالا آورد و تا کیونگسو رو ببینه.

"براش اسم انتخاب کردی؟"

کیونگسو تایید کرد و دستش رو روی کمر سگ کشید.

"بهش میگم هوچو"

"هوچو؟"

جونگین با تأکید پرسید تا مطمئن شه درست شنیده و کیونگسو سرش رو تکون داد.

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Where stories live. Discover now