• SARIEL • [Z.M]

Justice

سلام!
اول از همه... با خوندن ریپلای های مسیج آخرم در مسیج بورد فهمیدم یه مشت افعیِ ولگرد دارم تو آستین پرورش میدم، سگانِ بی‌صفت...😂
یادتون نره بدجوری سر پارتای حساس قراره بهتون تجاوز کنم:>
این (👍) هم تقدیم یَک یَکتون که کیرم کردید😂
اگر قرار نیست باز کیرم کنید، شما که بلدید، این پارتم ووتاشو خوب کنید پس🙂❤

کاور: بانو مورگانا در سریال مرلین که برای من سمبل قیافه الیاست. فقط و فقط همین رو تو ذهنم شبیه ادم واقعی تصور میکردم، بقیه واقعا تخیلی هستن. پس نمیتونم کست بذارم(چون چندین نفر گفتن کست بذار، گفتم بگم درهمین حد میتونم بذارم😂)
دست هم به الیا نمیزنید بانو به قول اسرا خیلی کوبصه. برا خودمه❤🚬

---------♡---------
‌
‌
‌

زخم های روی دستش براثر سرما و شکنجه، اونقدری زیاد بود که سوزشش طاقتش رو میبرد اما درد وحشتناک انگشت قطع شده و دندون کنده شدش خیلی بیشتر از این بود که به زخم های بدنش اهمیت بده.

دست های مثل یخش از شدت استرس میلرزید و زنجیر آهنینی که مچ های دستش رو کبود میکرد، بهم میخوردن. صدای جیرینگ و جیرینگش اعصابش رو بهم میریخت.

صدای پیچیدن چندین قدم در راهروی زندان، دلیلی بود که دانر خیانت کار بیشتر توی خودش جمع شه و اعتنایی به درد نفسگیر بدنش نکنه.

با ترس چشم هاش رو بسته بود و زیر لب آرزو میکرد اون چیزی که توی ذهنشه، رخ نده. آرزو برای یک معجزه...

اما با صدای باز شدن زندان و میله های زنگ زدش که صدای مرگ آوری تولید میکرد، تمام الماسِ امیدش به یک باره به خاکستر پوچ ناامیدی تبدیل شد.

دو سرباز بدون حرف به سمت دانر رفتن و اون مرد خائن رو از کنج زندان بلند کردن. هیچ رحم و ملایمتی درکار نبود و فریاد های بلند دانر برای رها کردنش بی فایده بودن کارش رو توی صورتش میکوبید.

سلول کناری هم باز شد و دو سرباز دیگه، نگهبان اتاق اسناد رو ازش بیرون آوردن. بر خلاف دانر، اون مرد به شدت آروم بود و فقط آروم آروم اشک های گرمش گونه های سردش رو ملاقات میکردن.

راهروهای پر پیچ و خم و حال بهم زن زندان با تمام تقلا های سرباز زندانی طی شد و حالا به پشت در زندان رسیده بودن.

جایی که باز شدنش درست در محوطه‌ی مرکزی و قتلگاه دو خائن درمیومد.

درهای چوبی توسط نگهبانان باز شدن و با باز شدنش، سیلی از فحش ها و همهمه‌ی مردم بود که به سمتشون روانه شد.