Land of Shadows

1.4K 339 773
                                    

سلام! :)
باورم نمیشه ساریل اینقدر داره زود پیش میره که به پارت ۱۶ رسیده باشه://

بهرحال...


---------♡---------

‌‌


نسیم خنکی میوزید و هوا کاملا مناسب و مطبوع برای شروع یک سفر دریایی بود.

صدای کرکننده‌ی جیغ مرغان دریایی کل اسکله رو پر کرده بود و هر از چندگاهی یکی از اون پرنده های شیطون بدون توجه به خطر مرگ، نزذیک آدما می‌شد و روی وسایلشون می‌نشست.

پرنس گریسون به همراه بیست کشتی پر از هدایا و خدم و حشم به آندرومن اومده بود و الان قرار بود نزدیک صد کشتی از اسکله خارج بشن و سفرشون به سمت سرزمین پهناور فایری مون رو آغاز کنن.

"این رو بذار کنار عرشه"

دینا صندوق چوبی و تقریبا بزرگی رو بلند کرده بود و بی توجه به سنگینیش اون رو به دست یکی از سرباز ها داد تا کنار عرشه قرار بگیره.

برخلاف همیشه، خبری از دامن های نرم و رنگیش نبود. مثل بقیه مردان پیراهن نخی پوشیده بود که با کمربندی چرمین دور کمر ظریفش جمع میشد و شلواری که پاچه هاش توی چکمه هاش قرار می‌گرفت.

موهای طلایی و روشنش رو بالای سرش جمع کرده بود و الان ظاهری کاملا متفاوت با ظاهر همیشگیش داشت.

شمشیر ارزشمندش دور کمرش بود و خداروشکر میکرد هوا هنوز چنان گرم نشده که با همین لباس های ناچیز هم گرمش بشه.

"رادی، بهتر نیست بقیه مهمات رو به پشت کشتی متقل کنیم؟"

رادریک وسایل دستش رو دست سرباز داد و چشم هاش رو دور عرشه چرخوند. سرش رو با موافقت تکون داد و با فریاد بلندی به سرباز ها دستور داد تا بفیه صندوق هارو به قسمت عقب کشتی انتقال بدن.

قرار بود تا ساعتی دیگه همگی حرکت کنن و آفتاب توی آسمون نشون میداد هنوز، روز به میانه خودش نرسیده و صبحه.

طبق برنامه ریزی و دستور اکید پادشاه، قرار بود شوالیه ها و مقاماتی که در این سفر اعزام میشن، بین کشتی ها پخش بشن و مدیریت هر کشتی رو زیر نظر بگیرن و در پایان همشون موظف به اطاعت هر دستوری از جانب دو پرنس خواهند بود.

زین و لیام در بزرگترین کشتی که قلب سپاه دریایی آندرومن حساب می‌شد مستقر بودن.

الیا کشتی دیگری رو در اختیار داشت؛ رادریک و دینا هم باهم در یک کشتی بودن.

بقیه کشتی ها بین شوالیه ها یا سربازان خاص و ویژه تقسیم شده بود و به این ترتیب هر کشتی دارای یک رهبر بود.

پرنس گریسون از ته قلبش بابت همراه شدن آندرومن با سرزمین خودشون خوشحال بود و در نظر داشت به محض رسیدن به سرزمینشون، همونطور که شاه ادویل و ملکه به خوبی از خودش و همراهانش پذیرایی کرده بود، از سپاه آندرومن پذیرایی کنه.

• SARIEL •  [Z.M]Where stories live. Discover now