Sweet Oak

1.5K 308 687
                                    

سلام:)

این پارت قرار بود اسمات باشه، ولی...
لیلیوم گفت زوده، پس من هم مثل یه دختر خوب به سرعت برق و باد یه پارت اضافه کردم و نوشتم:)

اگر میخواید میتونید جرش بدید.


پ.ن: فکر کردید من از چشما و مژه های بی همتای زین سر شوتای دیشبش می‌گذرم؟ پاسخ یک خیر بزرگ است. برید حال کنید❤



---------♡---------


♪ Beneath the Sun - Capo Productions ♪


لب سرخش رو گاز گرفت و چشم های خوشرنگش زیر نور آفتاب درخشید. با گردتر شدن چشم هاش، خورشید با ماه های طلاییش دیدار کرد و با شور بیشتری نورافشانی کرد.

کمی چشم هاش رو تنگ کرد تا پرتوهای صبحگاهی و درخشان خورشید، اسیر بالهای تیره رنگِ مژه هاش بشن و بیشتر از این دریای عسل چشم هاش رو سوزناک نکنن.

سرش رو برگردوند و لیامی رو دید که موهای بلندش روی بالش کشیده شده بود و خورشیدی که به واسطه دیدن چشم های زین جون بیشتری گرفته بود، خودش رو از بین پرده های خوشرنگ اتاق به داخل می‌انداخت و بلوطِ موهای ولیعهد رو به درخشندگی طلا می‌کرد.

زین گردنش رو خاروند و نگاه خشک شدش روی پتو، رنگ احمقانه ای به خود گرفت.

مدتی بود که بیدار شده بود اما لیام هنوز در عالم خواب سفر می‌کرد پس زین هم از کنارش تکون نخورده بود تا به صدای آروم نفس هاش و بالا و پایین شدن سینه اش گوش بده.

خودش رو به سمت لیام کشید و وزنش رو روی ساعد دستش انداخت تا بتونه خودش رو کمی روی پسر خوابیده ببره.

لیام لب هاش رو دور هیچی تکون داد و بعد از چند بار باز و بسته کردن بی هدف لب های سرخش، دوباره بی حرکت شد.

زین ریز ریز بهش خندید و با نوک انگشت ضربه آرومی روی نوک بینی بشدت نرمش زد. لیام تو خواب اخمی کرد و دستش رو بالا آورد تا شی مزاحم رو از روی صورتش کنار بزنه و وقتی چیزی پیدا نکرد، دستش دوباره روی تخت افتاد.

پسر مو مشکی لب هاش رو محکم گاز گرفت تا به واکنش های بامزه‌ی لیام نخنده و از خواب بیدارش نکنه. هنوز چند دقیقه ای وقت داشتن و می‌خواست تمام این چند دقیقه رو صرف خیره شدن به بلوط شیرینش بکنه.

انگشت های گرمش رو لابلای موها نرم لیام فرو برد و قلبش از شدت نرم و لطیف بودن اون موها، فرو ریخت. با لبخند یک دسته از موهای حالت دار لیام رو بین یکی از انگشت هاش پیچوند و سرش رو پایین تر برد.

نوک بینیش رو به گونه بشدت نرم لیام کشید و با چشم های بسته و لبخند، بوسه ساده اما طولانی ای روی لپش بجا گذاشت.
لیام بینش رو چین داد و دوباره لب هاش رو تکون داد اما چیزی جز به خواب رفتن سریعش، نتیجش نبود.

• SARIEL •  [Z.M]Where stories live. Discover now