Bloody Victory

1.5K 327 1K
                                    

سلام.
آهنگ این پارت، میکس سه تا آهنگه که خودم با دقت فراوان و وسواس انتخابشون کردم و پشتش کلی فلسفه داشتم، میکس کردم و داخل چنل گذاشتم. (اونی که توی کاوره، فقط یکی از آهنگاست.)
لطفا برید از اونجا بردارید و حتما از جایی که علامت زدم بخونید.

این پارت جنگه و باید حسش رو بگیرید پس فقط پارت رو بخونید و کامنت نذارید.

---------♡--------


مشعل رو کمی از صورتش دورتر گرفت تا بتونه دور دست های دریا رو ببینه.

جایی که از میانه دریا پایه های بلند چوبی گذاشته بودن و توی این یک هفته هر شب چندین قایق چوبی کوچک‌ رو اونجا مستقر کرده بودن تا مشعل های بالای پایه های چوبی رو روشن نگه دارن.

همه اینها برای این بود که نمی‌دونستن دشمن روز حمله می‌کنه یا شب!

اگر شب بود، دیدِ دیده‌بان ها عملا مختل می‌شد و جز سیاهی شب چیز دیگه ای در کرانه دریا در نظر پیدا نمی‌شد.

ایده گذاشتن مشعل وسط دریا توسط شاهدخت الیا داده شده بود و بنظر ایده کاملا هوشمندانه ای بنظر می‌رسید.

چشم هاش رو‌تا جای ممکن ریز کرده بود و عرق سردِ ناشی از ترس از تیره کمرش پایین میومد.

با دیدن سایه های سیاه رنگی از دور مردمک چشم هاش تا ته گشاد شد و وحشت زده از جاش پرید.

اون علامت دود دادن قایق های دیده بانی وسط دریا بود.

شیپورش رو از توی غلاف بیرون آورد و بلند توش دمید.

زین، لیام، گریسون، الیا و بقیه که پایین برج سیاه ایستاده بودن، با شنیدن صدای شیپور با بهت سرشون رو بالا بردن و با دیدن سربازی که با تمام وجود توی شیپورش می‌دمید، به خودشون اومدن.

زمان جنگ رسیده بود.

توی این یک هفته هرروز رو به آمادگی برای جنگ گذرونده بودن و حالا کل سپاه لبه ساحل ایستاده بودن و منتظر بودن دیده بان اگر چیزی دید بهشون اطلاع بده.

جنگ وسط دریا اون هم شب؟ سپاه بایتوس عقل سلیمی نداشت!

حالا که صدای شیپور رو شنیده بودن غلغله به راه افتاده بود.

گریسون به این طرف و اون طرف می‌دوید و داد می‌کشید، افراد با سرعت سرسام آوری سوار کشتی ها میشدن و به معنای واقعی کلمه جهنم به پا شده بود.

ملکه بالای یکی از برج های قصر ایستاده بود و به معرکه‌ی داخل اسکله نگاه می‌کرد.

استرس داشت شیره وجودش رو می‌کشید و این از فشاری که با دست‌هاش، به حفاظ سنگی بالای برج وارد می‌کرد آشکار بود.

• SARIEL •  [Z.M]Where stories live. Discover now