سلام:)
خب دیدم بین علما اختلاف افتاده، درمورد الیا و همونطور که از اسم پارت مشخصه.
پس اومدم یه سری چیزارو کمی روشن کنم بعد برم کامنتاتونو جواب بدم:)۷۰٪ تون این رو نمیخونید چون صرفا پارت نیست و حرفای من پشمه براتون، ولی عیبی نداره.
اون ۳۰٪ واقعا روی چشمم جا دارن پس لازمه برای اون دسته از بچه ها توضیح بدم تا مشکلی پیش نیاد.❤درمورد الیا...
فکر نمیکردم به این زودی لازم باشه بیام درموردش حرف بزنم، پیش بینیم برای حدود یک ماه و نیم دیگه بود. اما یه چیز کوچولو میگم و بعد حرفای اصلی رو میذارم هروقت رسیدیم به ده پارت اخر. اونجا دیگه چیزی برای اسپویل وجود نداره و قراره شخصیت الیا رو براتون جامع تشریح کنم.اول از همه تشکر میکنم از همه دوستانی که فکر کردن یه فنِ توهمی ۱۱ ساله (نمیگم یازده ساله ها بدن!) هستم که رمان های میم مودب پور رو خوندم، الهام گرفتم و اومدم یه فنفیک کلیشه ای نوشتم.😂
نه دوستان. والله، بالله، توی این فنفیک همه چیز برهم تاثیر گذاره.خواهید دید که یه اتفاق چه تاثیراتی برای بقیه میذاره و تا نسل ها ادامه پیدا میکنه. فکر کنم کلاوس در کامنت های هارت اف دارکنس درمورد کار جف و اثراتش روی نسل بعدیش گفته بود اسم این، پروانه ایه.
الیا قرار نیست یه شخصیت ویلن باشه که بیاد عاشق یکی از طرفین رابطه عاشقانه شه، برینه توش، بره. ////:
همون سناریوی قدیمی، نخنما و پیش پا افتاده.تک تک شخصیت هر بوک من، یه ادم زندن و من موقع نوشتن هر پارت انرژی زیادی میذارم. چرا؟؟ چون دائم درحال عوض کردن شخصیت خودم و گذاشتن خودم جای اون شخصم تا بتونم بنویسم. و این علتیه که اول یه بوک رو کامل میکنم بعد پاب میکنم. چون سر هر پارت حدود دو هفته وقت میذارم و این یعنی معطل کردن اعصاب خردکنِ خواننده.
اگر یکی رو عاشق مینویسم، برا اینکه حس عشق رو درک میکنم و تلاش میکنم تا جایی که میشه، اون رو به تحریر در بیارم، نه که از تایتانیک الگو بگیرم بیام عشق رو اونجوری کپی کنم...
برای حس نگرانی، ترس، تشویش و غیره هم همینطوره.وقتی الیای حسود داره با لیامِ عاشق مکالمه میکنه، من هی تند تند بین شخصیت هام سوییچ میکنم. بعضی جاها در پارت های آینده میبینید، موقع نوشتن گریه کردم، بعضی جاها خندیدم بعضی جاها اعصابم خرد شده و در یک کلام، با کارکتر هام زندگی میکنم.
من چرا کون خودمو پاره میکنم تا با اهنگای معرفی شده بخونید هر پارت رو؟ چون خودم موقع نوشتن از اون اهنگ احساس گرفتم و همون نت های موسیقی رو حروف فارسی کردم و نوشتم.
حالا درمورد یکی مثل الیا، من چند ماه در ابتدا اونجوری زندگی کردم بعد شروع کردم به نوشتن ساریل!
همینجور یهو صبح از خواب پا نشدم بگم دست به خشتک یا علی برم فف بنویسم...
YOU ARE READING
• SARIEL • [Z.M]
Fanfiction~Completed~ Sariel: -Beloved of God... -Prince/princess of God... ◀هشدار: این داستان شامل توصیف صحنه های جنگ، مرگ و شکنجه هست.▶ ◁این داستان BDSM نیست! Cover by: @ziam_malec