خودم عاشق این آهنگم.
نکته: کلی مقاله علمی، سایت های مختلف و مطالب پزشکی خوندم تا مطمئن باشم تیر به کجا بخوره یارو زنده میمونه و عواقبش چیه. سر مدت دوران نقاهت و ایناش هم تحقیق کردم. همشون رو تا جایی که مطالعه کردم نوشتم و امیدوارم تحقیقتام غلط نباشه.
---------♡---------
♪ The Night King - Ramin Djawadi ♪
دست هاش رو لبهی سطل چوبی پر از آب قرار داد. سرش رو تا گردن توی سطل فرو برد و چشم هاش رو بست...
صدای آب توی گوش و مغزش میپیچید و حباب نفس هاش از بینیش خارج میشد.
مغزش در حال پختن توی کاسه سرش بود و حتی این آب سرد هم هیچی رو تسکین نمیداد.
قفسه سینش کم کم به سوز افتاده بود اما این چیزی نبود که مانع از تغییر موقعیتش بشه. انگار دستی آهنی گردنش رو توی سطل نگه داشته بود و نمیذاشت که ازش خارج شه، نفس بکشه و به زندگی برگرده.
چشم هاش رو باز کرد و تنها چیزی که میدید تیرگی آب سطل بود.
و در پس اون تیرگی، بدن خونی زین...صدای جریان خونِش داخل جمجمه و گوش هاش میپیچید و میپیچید. حسی مثل خلسه شدید به دیواره های وجودش چنگ میزد و روحش رو آزرده میکرد. احساس میکرد روح از کالبدش جدا شده و در جایی بینِ پوچی مطلق سرگردانه.
محکم و با یه حرکت سرش رو از سطل بیرون کشید و هوای اطراف رو با صدا بلعید.
قطرات آب از سر و صورت و موهاش میریخت و لباس خیس از خوناش رو خیس تر میکرد.
دست راستش ساعت ها بود بی اختیار میلرزید و رعشه داشت. به آهستگی دستش رو بالا برد و به زخم های روش خیره شد؛ زخم های سوزناک و خونی که حتی آستین هاش رو هم تیره کرده بود..
اون خون زخم های دست خودش نبود، حتی خون کسایی که کشته بود هم نبود.
خونی بود که موقع بغل کردن زین و حمل کردنش از ساحل تا قصر، همه جونش رو سرخ کرده بود. آروم آروم مغزش به کار افتاد و از خلسه تیره رنگ بی انتهاش، به زمین برگشت.
فریاد بلندی زد و لگد محکمش رو به زیر سطل چوبی کوبید. سطل واژگون شد و بعد از خوردن به دیوار، تکه های خرد شدش روی زمین ریخت و آبش کل دیوار و زمین رو خیس کرد.
درست مثل روح و قلبش که چند ساعت پیش خرد شده بود و در جایی کف دریای عمیق سانست، غرق شده بود.
دستی به موهای خیسش کشید و به سمت در اتاقش پا تند کرد.
بیشتر از این تحمل نداشت و براش اهمیت نداشت اگر ملکه ازش خواسته بود توی اتاقش بمونه...
![](https://img.wattpad.com/cover/277680965-288-k423996.jpg)
YOU ARE READING
• SARIEL • [Z.M]
Fanfiction~Completed~ Sariel: -Beloved of God... -Prince/princess of God... ◀هشدار: این داستان شامل توصیف صحنه های جنگ، مرگ و شکنجه هست.▶ ◁این داستان BDSM نیست! Cover by: @ziam_malec