"خرگوشای بامزه‌ی جین"

1.4K 297 935
                                    

پارت قبلی اومدم جواب کامنتای محبت آمیزتون رو بدم که دیدم رکورد زدین. بیشتر از سیصد و پنجاه تا کامنت اونم فقط برای یک پارت (پشمااام).
واقعا انگشتام درد گرفتن وگرنه جواب تک به تک پیاماتونو میدادم عخشای دلم.
خلاصه که از طرف خودم و جین و جونگکوک و جونگمین، تچکرات فراوان.

<><><><><><><><><><><>

تقریبا طرفای بعدازظهر بود. تابلوهای نئونی نیویورک کم کم داشتن روشن می‌شدن و به شهر جلوه‌ی خاصی می‌بخشیدن.

همونطور که سرش رو به شیشه‌ی ماشین تکیه داده بود به مغازه‌ها نگاه می‌کرد.

با دیدن فروشگاه بزرگ و مشهوری که قبلا عکسش رو توی اینترنت دیده بود با ذوق به سمت کوک برگشت و آستین لباسش رو گرفت.

دست خودش نبود که ذوقکی بودن، ولوم صداش رو بالا برده بود.

جیغ بامزه‌ای کشید و فریاد زد:

+ هیـــــونـــــــــگ؟؟؟؟؟؟

جونگکوک تو حال و هوای خودش بود که با جیغ موقهوه‌ای نیم‌ متر تو جاش پرید. سریع فرمون رو چرخوند و ماشین رو کنار زد.

اخم وحشتناکی کرد و عصبانی به جین خیره شد.

_ چه مرگتـــه؟؟؟؟؟؟

پسر کوچکتر همون‌طور که در ماشین رو باز می‌کرد تا خارج بشه با خوشحالی لب زد:

+ می‌خواستم بگم ماشینو نگه داری..

گفت و بدو بدو از جی‌کی دور شد.

جونگکوک بهت زده مسیری که جین طی می‌کرد رو دنبال کرد و وقتی دید وارد یه پت شاپ عظیم شده هوفی زیرلب کشید.

نفسش رو با عصبانیت از ریه‌هاش بیرون داد و با دست پیشونیش رو لمس کرد.

حتما اون همستر رفته بود تا هم‌نوع‌هاش _همسترهای دیگه_ رو ببینه. کاملا در جریان اینکه چقدر عاشق حیوون‌هایه بود.

ماشین رو کمی جلوتر پارک کرد و سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد. پلک‌هاش رو روی همدیگه گذاشت و ترجیح داد کمی ذهنش رو آزاد کنه.

چند روز بود که کارهاش به شدت بهم پیچیده بودن. مسابقات آخر ماه و تمریناتش یک طرف، و تولد سوکجین هم طرف دیگه.

یکم خودش رو توی صندلی جابجا کرد و موبایلش رو از جیبش درآورد.

آروم شماره گرفت و موبایل رو کنار گوشش قرار داد. طولی نکشید که صدای زیباترین زن دنیا _البته طبق نظر خودش_ توی گوشش پیچید.

لبخند محوی زد و در جواب الو گفتن‌های زن لب زد:

_ سلام مامان..!!

مین‌جی از پشت خط با لحن بشاشی گفت:

× ایگووو..چقدر خوشحال شدم صداتو شنیدم. حالت چطوره پسرکم؟

MR. X AND I || KOOKJINWhere stories live. Discover now