"این یه پرنکه کثیفه؟"

1.1K 271 419
                                    

+ میشه یه لطفی در حقم بکنی؟

_ چه لطفی؟

+ بیفتی بمیری!

<><><><><><>

*یک هفته بعد*

سوکجین:

موبایل و هندزفریم رو تو جیب سویشرت آبی کمرنگم گذاشتم و از خونه خارج شدم.

مثل تمام هفت روز گذشته از ایستگاه اتوبوس گذشتم و پیاده به راهم ادامه دادم. واقعا نیاز داشتم که این روزها بیشتر قدم بزنم تا فکر و ذهنم رو سازماندهی کنم.

هفته‌ی پیش، دقیقا همین روز بود که از خونه‌ی تهیونگ هیونگ زدم بیرون و با چمدونم دوباره غیب شدم.

اولش تصمیم گرفتم که برم هتل و به مامانم زنگ زدم تا مطلعش کنم، اما موقع تماس پشیمون شدم و فقط بهش گفتم که با کوکی هیونگ دعوام شده و ازش متنفرم. البته مامانم گفت جونگکوک زودتر بهش زنگ زده و مطلعش کرده. آه..چقدر دهن لق بود این جونگکوک هیونگ.

جلوی شیرینی فروشی بزرگی که چندین بار توجهم رو به خودش جلب کرده بود ایستادم و داخل رفتم. زیاد اشتها نداشتم برای همین فقط یه بسته پشمک و به یاد تهیونگ هیونگ یه لیوان بزرگ بابل تی خریدم.

وقتی پول رو حساب کردم و خواستم برگردم، ناگهان پام روی سرامیک لیز خورد و نزدیک بود با سر زمین رو زیارت کنم که بین زمین و زمان معلق موندم.

با تعجب به ناجیم نگاه کردم و خواستم تشکر کنم که دهنم باز موند.

یه دختر کره‌ای با هیکل ریزه میزه اما بازوهای قوی منو گرفته بود!

سریع خودم رو از بغل دختر بیرون کشیدم و تعظیم کردم. خجالت کشیده بودم و احساس می‌کردم گونه‌هام صورتی شدن.

آخه چرا باید یه دختر منو نجات می‌داد؟
خیلی خجالت‌آور بود
.
موقعی که داشتم از در خارج می‌شدم اون دختر بهم لبخند دیگه‌ای زد و من هم همینطور.

یه خورده برام عجیب بود اما اهمیت ندادم و به قدم زدن ادامه دادم. سکانس اول فیلم تا بیست دقیقه‌ی دیگه شروع می‌شد و من فقط پونزده مین مهلت داشتم تا خودم رو به سینما برسونم.

<><><><><><>

با قیافه‌ی پوکر از بابل تی‌م نوشیدم و به پرده‌ی سینما زل زدم. فیلمش اکشن بود و من از اینجور ژانرها متنفر بودم.

یه مشت پشمک تو دهنم چپوندم و به این فکر کردم چقدر خوبه که بعضی وقت‌ها آدم برای خودش وقت بذاره و تنها باشه. البته من کل زندگیم رو تنها بودم و بجز مین‌مین هیونگ کس دیگه‌ای رو نداشتم تا تنهایی‌هام رو پر کنه. جونگکوک هیونگ رو هم که اصلا آدم حساب نمی‌کردم.

MR. X AND I || KOOKJINWhere stories live. Discover now